به مناسبت سیزده آبان که به عنوان روز دانش اموز نامگذار ی شده است دلیل این نامگذاری و زیباترین متن های مرتبط با آن را برای شما در ادامه این مطلب از ایران ناز گردآوری کرده ایم. سیزده آبان ۵۷ بود. دانشجویان و دانش آموزان، مانند روزهای پیش، در دانشگاه تهران اجتماع کرده بودند و با شعارهای توفنده و مشت های گره کرده، جنایت های رژیم منفور پهلوی را محکوم می کردند و خواهان برپایی حکومت اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) بودند. عده ای از جوانان در کنار نرده های دانشگاه و عده ای دیگر در زمین چمن دانشگاه، علیه رژیم شعار می دادند.
این وضعیت تا ظهر ادامه داشت، که ناگهان، گلوله های قساوت دژخیمان شاه، فضای پیرامون دانشگاه را در تاریکی فرو برد. بیش از شصت تن از دانش آموزان، به خاک و خون کشیده شدند. به همین مناسبت، این روز را روز دانش آموز نامیدند، تا برای همیشه چراغی فرا راه دانش آموزان عزیز کشورمان باشد و روحیه ی ظلم ستیزی و عدالت خواهی را در آنان، هماره زنده نگه دارد.
در حالی که انقلاب اسلامی مردم ایران به رهبری امام خمینی(ره) به روزهای سرنوشت سازی نزدیک میشد همه اقشار مردم ایران از زن و مرد و پیر و جوان، سعی در ایفا کردن نقش تاریخی خود و عمل به تکلیف الهی داشتند. در این میان دانشآموزان و نوجوانان شور و حال دیگری داشتند. صبح روز ۱۳ آبان ۱۳۵۷، دانشآموزان در حالی که مدارس را تعطیل کرده بودند، به سمت دانشگاه تهران حرکت کردند تا صدای اعتراض خود را به گوش همگان برسانند. این جوانان پر شور و خداجو، گروه گروه، داخل دانشگاه شدند و به همراه دانشجویان و گروههای دیگری از مردم در زمین چمن دانشگاه اجتماع کردند. مأموران، ابتدا چند گلوله گاز اشکآور در میان این جمعیت خروشان پرتاب کردند؛ اما، اجتماع کنندگان در حالی که به سختی نفس میکشیدند، صدای خود را رساتر کرده و با فریاد اللهاکبر، لرزه بر اندام مأموران مسلح شاه افکندند.
یوم اللّه سیزده آبان، یادآور حماسه ها، ایثارها و فداکاری های دانش آموزان عزیزمان است. این روز با شکوه بدین سبب، روز «دانش آموز» نامیده شد، تا خاطره ی فرزندان دلیر انقلاب برای همیشه جاودان بماند و درسی فراموش ناشدنی برای تمام دانش آموزان در سراسر گیتی باشد که با ابرقدرت ها و چپاول گران بین المللی به مبارزه ی بی امان بپردازند و عزت را بر زندگی ذلت بار ترجیح دهند. روز دانش آموز به همه ی مستضعفان جهان می آموزد که علیه مستکبران قیام کنند و حقوق مسلم و از دست رفته ی خویش را از چنگال استکبار و استعمار بیرون کشند. پیام روز دانش آموز به مسلمانان این است که: تنها در برابر والایی های ارجمند مکتب توحید به نماز بایستید و فقط در پیشگاه خدا به کرنش و سجود بنشینید.
امروز سیزدهم آبان است، روز من، روز تو، روز هم بستگی ما، روز گره کردن مشت ها و فرود آن بر سر استکبار. سالروز کندن سیم خاردارهای لانه ای که استعمار را به روح ما تنگتر می کرد و بالارفتن از دیواری که حصار شده بود بر عزت نفس مان.
و امروز، روزی است که جوانان آزاده ایرانی شرف و عزت و استقلال را به خود هدیه دادند و از استعمارگران غرورشان را پس گرفتند. امروز روزی است که نوجوانان ایران از جان گذشتگی و رشادتشان را به جهانیان نشان دادند و با خونشان انقلاب را تثبیت کردند و دست طمع چپاول گران را از ایران بریدند. ایران در سیزدهم آبان درخشید و هر یک از شعشعه های این درخشش یک جوان دانش آموز بود. درخششی که هنوز ادامه دارد و از فروغ آن ایران روشن و درخشنده است.
سیزدهم آبان، تو را خوب می شناسم . تاریخ میهنم در این روز تلا لویی خدایی دارد.
روزی که سرزمینم ، مردمانم ، جوانانم از پیر مرید خود جدا افتادند ، و دگر روز دانش آموزان وطنم صف به صف ، با اراده ای آهنین ، نماز عشق را به جماعت اقتدا کردند ؛روزگاری دیگر چنین روزی دانشجویانم ، به پیروی از پیر خمین، دیوارهای بلند و پوشالی استکبار را فرو ریختند و زیبنده ترین درفش شجاعت را برافراشتند.روزی که سرزمینم ، مردمانم ، جوانانم از پیر مرید خود جدا افتادند ،دیدی که ایرانیان از پای ننشستند و با رهبر خود تا پای جان عهد جانانه بستند .دیدی که سالیان دراز فراق آخر شد ، دیدی که پیر فرزانه ام مرا در اغوش کشید و اکنون تو ای جهان، باز می بینی؛رفته از جهان ،اگر چه آن روح خدا لیکن علم مهرش ، بر پاست هنوز و تا تاریخ می نگارد ؛ چنین خواهد نگاشت : روح الله برای همیشه در دلهای آزادیخواه جهان جاودانه خواهد بود.
سیزده آبان از راه می رسد و با خود حماسه های جاوید آن روزها را زنده می کند، آن روز دانش آموزان این مرز و بوم حماسه ها آفریدند، حماسه هایی که چون درختان تنومند قد برافراشتند و سبزی خویش را از قلبهای سبز و مالامال از عطوفت نونهالان عاشق به عاریه گرفتند و سربلندی خود را از استقامت و پایمردی بزرگ مردانی کوچک به ارث بردند. گرامی باد یاد و خاطره آن روزه روز گریه خورشید
سیزده آبان روز فریاد بود و روز شهادت، روز مشت های گره کرده امت، روز فتح بود، روز خروشیدن روح های پاک، روز جرقه و روز آتش بود، روز فریاد و اعتراض و روز اعتصاب و تحصن بود، روز واشکفتن گل امید و روز گریه خورشید بود.
آن روز روز «دانش آموز» بود.
از روز تیغ تا امروز، چهل بار آفتاب داغ بر کربلا تابیده و صحرا غمین شده است. رخ به سوی محبوب داری و از جان سلام میدهی:
«سلام بر تو ای ولی خدا... سلام بر تو ای دوستدار و محبوب و برگزیده خدا، سلام بر بنده خالص و فرزند بنده خاص خدا، سلام بر حسین علیه السلام....»
فرزند ولی خدا، فرزند امیرالمؤمنین (علیه السلام) اینک در کنار یاران مدفون است و علی اکبر نزدیکترین فرد به اوست. پیکر مطهر قمر بنی هاشم، حضرت اباالفضل العباس آن دورتر به خاک شده است. هرکدام همانجا که موقع شهادت بر خاک افتادند. کاروان از شام برمیگردد. زینب خودش را به گودال قتلگاه میرساند. زنان و کودکان مثل همه چهل روز گذشته زجه میزنند. اشکهای فرزندان امام حسین (ع) سرازیر شده است.
«السلام علی اسیر الکربات و قتیل العبرات. سلام بر اسیر اندوهها و کشته آب چشمان...»
و اینک پس از قرنها تو هستی که باید شهادت دهی. تو که به اربعین رسیدهای و میخواهی با اربعینیها همنوا شوی:
«پروردگارا! گواهی میدهم که آن حضرت ولی تو و فرزند ولی توست. برگزیده تو و فرزند برگزیده توست...»
این شهادت دادنی سخت است. شهادتی که بار وظیفهات را سنگینتر میکند. تو که به مقام معرفت، هرچند معرفتی کوچک و شناختی در وسع و اندازه خودت رسیدهای؛ تو که امام و ولی و پیشوایت را شناختهای، نمیتوانی حتی پس از قرنها نسبت به این واقعه بیتفاوت باشی. پس میگویی:
«گواهی میدهم که تو به عهد خدا وفا کردی و در راه خدا جهاد کردی تا هنگام شهادتت فرا رسید... پروردگارا! من تو را گواه میگیرم، که من دوست آن حضرت و دوست دوستداران او هستم...»
تا آنجا که روز بلند میشود، ادامه میدهی و زیارت را تا آخر میخوانی:
«صلوات الله علیکم و علی ارواحکم و اجسادکم و شاهدکم و غائبکم و ظاهرکم و باطنکم. آمین رب العالمین.
درود خدا بر شما باد و بر جسم جان پاک شما، حاضر و غایب شما، بر ظاهر و باطن شما...»
اجابت را به پروردگار عالمیان میسپاری. زیارتی دلچسب از راه دور یا نزدیک خواندهای و قلب را جلا دادهای. قبول باشد.
دخترک لبه دامن را روی مچ لاغر پایش میاندازد. نمیخواهد بابا (ع) اثر حلقههای اسارت را ببیند. دارند به خانه برمیگردند اما دخترک خانه را آنقدر دور و خودش را آنقدر خسته و ناتوان میبیند که رسیدن به آن برایش ناممکن مینماید.
فرات نزدیک است اما حالا دیگر حتی آب هم نمیخواهد. پریشان است. شاید اگر او و دیگر بچهها آب نخواسته بودند، حالا عمو عباس (ع) اینجا بود و برایش پناه میشد. به خودش میگوید: چه خیال باطلی... حتی اگر آب نخواسته بود، باز هم عمو عباس (ع) نبود. مثل برادرانش...
دوست دارد با پدر حرف بزند. میترسد اشکش سرازیر شود. این عمه جان زینب (س) است که زبان به شکوه و درد دل با حسین مظلوم (ع) گشوده است. از بلاها و گستاخیهای یزید ملعون میگوید. از تحقیرهای این چهل روز مینالد. از اینکه آنها اهل بیت پیامبر (ص) بودند اما به عنوان خارجی به مردم معرفی شدند و این چقدر درد دارد برای زینت پدر، زینب (س) که نامش را خود پیامبر (ص) انتخاب کرده بود.
بقیه افراد کاروان هرکدام به نوعی تجدید خاطره میکنند. رباب گوشهای سر در گریبان است. با چشم دشت را میکاود. گویا انتظار دارد علی اصغرش را بیابد. همه مادران پیکر مطهر فرزندانشان را میکاوند جز زینب (س) که از حسین (ع) جدا نمیشود و با اینکه دو پسرش عون و محمد را در واقعه عاشورا از دست داده، سراغشان را نمیگیرد، گویی آنها را به برادرش هدیه داده است.
دخترک همه را از نظر میگذراند و یاد خواهر کوچکش رقیه خاتون (س) سه ساله میافتد. رقیهای که او را در خرابه شام جا گذاشتند. به رقیه (س) حسودیاش میشود. شاید اگر او به جای رقیه سر پدر را در آغوش گرفته بود، حالا رقیه اینجا بود و او در خرابه شام.
خاطرات این چهل
روز را مرور میکند که دستی به مهربانی بر شانهاش میخورد. سکینه (س)
است: بلند شو جان خواهر. باید به سمت مدینه حرکت کنیم.
اربعین است. چھل روز است که گلھای خوشبوی محمدی از باغستان خویش جدا گشتهاند و باغبان خود را تنھا نھادهاند.
نخستین زائر، صحابه خاص رسول خدا (ص) جابر بن عبدالله انصاری است که با بدنی خوشبو و ذکرگویان، بر قبر دردانه پیامبر حاضر گشته و از سوز دل سه بار فریاد میزند: یا حسین! یا حسین! یا حسین! و بیھوش روی زمین میافتد. عطیه، دوست جابر، او را به ھوش میآورد که ناگھان جابر صدا میزند: آیا دوست، جواب دوست خود را نمیدھد؟ و سپس خودش جواب خودش را میدھد: چگونه جواب مرا بدھی، در حالی که خون از رگ ھای گلویت بر سینه و شانه ات فرو ریخته و بین سر و بدنت جدایی افکنده است...
چھل روز گذشت. ... در آن غروب خون آلود، ھنگامی که خنجر شقاوت ھا و نامردی ھا، گلوی آخرین مبارز را درید، آنگاه که زنان و فرزندان داغدیده در میان رقص شعلهھای آتش خیمهھایشان، به سوگ مردان در خون غلتیده خود نشسته بودند، دشمن به جشن و سرور ایستاد، خیابانھا و کاخھا را برای جشنھا مھیا ساخت و به انتظار ماند تا در میان دلھای چون لاله پرخون اسیران، به برپایی جشنی تمسخرآمیز بپردازد.
اما زینب، این ستون پابرجای کاروان اسرا، ھمه چیز را به گونه ای دیگر رقم زد. به راستی چه کسی میداند چگونه زینب با وجود سنگینی کوھی از مصیبتھا بر شانه ھایش، بغض غمھا را فرو داد و قدم بر قله رفیع عزت و آزادگی گذاشت. با سخنان زینب، کربلا به بلوغ رسید و خون شھدا جوشید و جوشید تا آن جویبار خونی که در غریبانهترین حالت ممکن بر زمین جاری شده بود، در اربعین حسینی، رودی خروشان شد.
چھل روز بود که یزیدیان جز رسوایی و بدنامی چیزی ندیده بودند و بزم و شادیشان آلوده به شرم و ندامت شده بود.
چھل روز بود که درخت اسلام ریشه در خون شھدا، استوارتر و راسختر از ھمیشه، به سوی فلک قد میکشید. چھل روز بود...
مگر مصیبتی بالاتر از آن تصور میشود؟ عاشورا روزی که سر نوه رسول خدا بر سر نیزه رفت. همان سر مطهر و مبارکی که منزل به منزل به کوفه و شام رفت تا به مجلس یزید رسید. و لب... و خیزران... و قلمی که از نوشتن این واقعه شرم دارد. برای این اتفاق و این جسارت، اگر همه انسانها تا آخر عالم اشک بریزند کم است. اگر تا آخر عمر بر سر مقتلها گریه کنم تا به روز چهلم برسم، از دیدهها خون میچکد.
هقهق امان نمیدهد آنجا که مترجم لهوف هم مینویسد بخاطر اسائه ادب، از ترجمه این قسمت معذور است. کاروان بیکس و تنها که این همه را تحمل کرده است، به سالار بودن زینب این همه را تحمل کرده است تا باز رسیده به همان جایی که آغاز این همه اسارت بود.
پس از چهل روز همه قلمها داغدار هستند، بگذارید غم دل را فریاد بزنند.
عاشورا روزی بود که امام حسین (ع) برای احیای دین جدش رسول خدا قیام کرد و اربعین روزی است که اهل بیت امام حسین در همان سال و شیعیان برای به یاد ماندن آن قیام در هر سال، عزاداری برپا میدارند. در هر روز از این چهل روز، روزی نبوده است که سختیای بر اسرای کربلا وارد نشود. از آن روز که زینب بین قتلگاه و تل زینبیه میدوید؛ از آن روز که بچهها را زیر پر و بال میگرفت؛ از آن روز که به لشکریانی که قصد جان امام زین العابدین را داشتند، اجازه نداد دست به سوی او دراز کنند؛ از آن روز که یزید را رسوا کرد و هرکه سخنان او را شنید، گفت از صحبت کردن و خطابه آتشینش معلوم است که حقا که دختر علی بن ابیطالب علیه السلام است. از آن روز که مظلومیت آنها آشکار شد و... برپا داشتن عزاداری در روز اربعین از همه آن روزها نشان دارد.
متن های ویژه تبریک روز نوجوان که مصادف هست با روز 8 آبان ماه و به یاد شهادت حسین فهمیده و فداکاری وی در برابر دشمن این روز به اسم نوجوان نامگذاری شده هست. امروز بوی طراوت بهار در هوای پائیزی پیچیده و سینه همۀ نوجوانان آکنده از عطر خوش شور زندگی هست. شمیم مهرانگیز یاد شهید نوجوان محمدحسین فهمیده در قاب سینه همه ی نوجوانان به شکوفه مهر آذین شده هست
و زلال یگانگی و مهربانی, همرنگی و صفا و اتحاد و همبستگی را در بین غنچه های بوستان ایران اسلامی جاری کرده هست. یادش همه ی وقت زنده و راهش همواره پر رهرو باد.
در وجود من طراوت بهار همه ی وقت جاری هست.
روح من همه ی وقت سبز هست و سرشار از شور و نشاط; از پا نشستن و فرو ماندن, بیتفاوتی و لغزش, در قاموس زندگی من معنا ندارد; که من نوجوان بسیجیام.
غیرت و مردانگی, حمیّت و آزادگی و عزّت و افتخار, نخستین درسهایی هست که آموختهام و آخرین درسم را با پرواز کردن در آسمان نور و معنا, با بالهای خونین, همراه با نسیم شهادت جشن خواهم گرفت.
مطالبی در مورد روز نوجوان
ای عزیزان بهاری! روز نوجوان فرصتی هست مغتنم تا خود را دریابید. چشم بگشائید که راهی سخت در پیش هست. اینک دو چشم برای نگاه کردن کافی نیست. باید تمام وجودتان چشم باشد, تا بیابید راه را و گمراه نشوید.
امروز, دام بسیار هست, حرفهای شیطانی دشمن, در قاب های رنگین به شما هدیه میشود. سموم مهلک فرهنگ اجنبی, در ظواهری فریبنده عرضه میگردد. به هوش باشید تا برگ های سبزتان با این سموم رو به زردی ننهد و طراوت وجودتان در آلودگی و دوری از خدا به هدر نرود و به هوش باشید تا بهارتان به خزان غفلت منشیند.
تبریک روز نوجوان
تو, یک الگوی جذاب هم داری
نوجوانی که مانند تو بود و دلی داشت که از حسرت پرواز به بلندی ها, بی حوصله شده بود وقتی فهمید که
با نیروی بی نهایت و زلالش میتواند عزت ایران و ایرانی راکه به غارت می
رفت به اندازه ساقه دوازده ساله اش بازگرداند, دیگر درنگ و تردید نکرد تن
خود را به نارنجک های عصبانی و آتشین سپرد و تانک های زوزه کش را ذلیل به
هوا پرتاب کرد اما با تقدیم جانش, شرف یک ملت را ضمانت کرد پس آن گاه بود که خمینی بزرگ وی را رهبر خواند
روز نوجوان و بسیج دانش آموزی
نوجوانی, آسمانی ترین دوره زندگی هست, نخست رابطه آفریننده و مخلوق و ابتدای تکلیف الهی هست. بندهای تجمّل و مادیّات را بر پاهایم نیفکنید. دستم را با بازی های بیهوده و سرگرمی های لغو و بیهوده به بند نکشید. دلم را به یک مشت تفریح پوچ و هرز خوش نکنید. نگاهم را به زرق و برق جهان مشغول مدارید. ذهنم را به تخیلات خشونت بار فیلمها مشوش نکنید, طنین دلنشین قرآن را از من دریغ مدارید,
که من آسمانیم, پاکم به پاکی گل های نسترن و یاس; زلالم به زلالی آب چشمه ها, پاکیم را با آلودگی گناه و معصیت و زلالیم را با کدورت دروغ فریب و ریا نیالایید که من آسمانیم.
ای غنچه های نوشکفته! ای ساقه های تازه رو به رشد نهاده! ای برگهای سبز نورس! طراوت در شما موج میزند, بهار پیش طراوتتان سرخم میکند. پس زمین حاصلخیز دل تان را به هر بذری مَسپارید و جز به آب مهر خدا آبیاریش نکنید.
هر باغبانی را به باغستان دل تان راه ندهید. بهارتان را قدر بدانید که پائیز فصل بذرافشانی نیست. خزان برای کاشتن مناسب نیست. بهار نوجوانی را دریابید که فردا دیر هست. دل به مهر خدا بسپارید که باغبان آفرینش هست. به انتظار بذر منشینید. برخیزید. جستجو کنید. بذرهای ناب بیابید که بهار هم رو به پایان شدن هست.
متن تبریک روز نوجوان،عکس های تبریک روز نوجوان،تصویر های جالب تبریک روز نوجوان،گرامی داشت روز نوجوان
نسخه های مجربی برای بهبود کسب و کار، ازدیاد رزق، فروش جنس و ملک و...در لابه لای کشکول شیخ بهایی یا در مصابیح الجنان آیت الله سید عباس کاشانی وجود دارد.
به گزارش ، دیگر نه تنها گوشه و کنار شهرها و خیابان ها، بلکه در بسیاری از کانال ها و پیج های فضای مجازی، می بینیم افراد ناشناخته و بی اسم و رسمی را که ادعا میکنند عالم به علوم غریبه اند و دستی بر علم اعداد و حروف، علم اجرام و کواکب و علم طالع دارند یا خمسه محتجبه[1] میدانند.
افرادی که اگر نیمی از آنها هم راستگو بودند؛ دیگر نام علمشان غریبه نبود و باید آن را، علم مشهوره میخواندند. جالب اینجاست که چنان تبلیغات جذابی به راه می اندازند که افراد، بی سوادی و فریبکاری آنها را فراموش میکنند. اینها سراغ همگان میآیند. زن و مرد، تحصیل کرده و بی سواد، پیر و جوان؛ آنها حتی سراغ امیرالمؤمنین (علیه السلام) نیز رفتهاند. بله، این نوع ادعاها چیز جدیدی نبوده و نیست و در اینجا می خواهیم ضمن بیان مطالبی جالب در این زمینه، به معیاری برای جداسازی مدعیان دروغین از مدعیان راستین این فنّ برسیم.
یکی از مدعیان راستین این علم شیخ الرئیس ابن سینا است. از دیگر دارندگان راستین این دانش باید به خواجه نصیر الدین طوسی اشاره کرد و دیگری از آنان شیخ بهایی و علامه میرفندرسکی است. افرادی که در اوج علم و در زمره بلند آوازه ترین دانشمندان عصر خویش بودند و از زمین تا آسمان با کف بینها و طالع بینها و دعا نویسهای امروزی فرق دارند.
کمی از تاریخچه
قرآن کریم ساحرانی در عصر حضرت سلیمان را معرفی کرده که از قدرت خود برای جدایی انداختن بین زنان زیبارو و شوهران آنها استفاده میکردند؛ تا خود یا دیگران را صاحب آن زنان نمایند. آنها در امتحان الهی سرافکنده بودند و خداوند نیز به وسیله دو فرشته باطل السحر را نیز در اختیار مردم قرار داد.[2]
در کنار این ماجرای قرآنی، یک ماجرای حدیثی جالبی نیز وجود دارد و آن مراجعه یکی از مدعیان علم غریبه به امام علی(علیهالسلام) است. روزی فردی به اصطلاح کوکب شناس و طالع بین نزد امام آمد. حضرت برای حرکت به سوی میدان نبردی آماده شده بودند. آن فرد به حضرت عرض کرد که شب گذشته از وضع ستارگان و کواکب فهمیدم که حاکمان در چنین روزی نباید کارهای مهم را آغاز کنند که طالع آنها سوزان است و آنها به هلاکت می افتند.
حضرت به او نهیب زده و فرمودند چرا در کاری که رضای خدا در آن است شبهه افکنی میکند و از او پرسیدند که آیا می داند جریان صاحب میزان و صاحب سرطان چیست؟ آیا می داند اسد چند مطلع دارد؟ در ادامه حضرت بدون هیچ تأخیری به این جنگ، عازم شدند و این جنگ همان نهروان یا جنگ با خوارج بود که با پیروزی قاطع امام همراه بود.[3]
همچنانکه در این واقعه دیدیم؛ کوچکترین جهل یا کوچکترین اشتباه نتیجه ای عکس داده و تمام محاسبات را در هم می ریزد؛ زیرا اینگونه نقایص در این علم، مانند نقص فنی در قطعهای از یک فضاپیما به هنگام پرتاب است که نتیجهای جز شکست در بر نخواهد داشت. با درک پیچیدگی های خاص این علم است که می فهمیم نباید هر کسی را عالم به این علم بدانیم.
عالمان راستین علوم غریبه
یکی دیگر از راههای شناخت مدعیان دروغین این علم پیچیده، بازشناسی عالمان حقیقی آن است. اگر ما چنین عالمانی را مورد بازشناسی قرار دهیم؛ خواهیم فهمید که مدعیان دروغین این علم از چه سنخ افرادی نیستند!
یکی از مدعیان راستین این علم شیخ الرئیس ابن سینا است. از دیگر دارندگان راستین این دانش باید به خواجه نصیر الدین طوسی اشاره کرد و دیگری از آنان شیخ بهایی و علامه میرفندرسکی است. افرادی که در اوج علم و در زمره بلند آوازه ترین دانشمندان عصر خویش بودند و از زمین تا آسمان با کف بینها و طالع بینها و دعا نویسهای امروزی فرق دارند.
در عصر حاضر نیز میتوان بزرگانی چون آیت الله حسنعلی اصفهانی، آیت الله سید ابوالحسن حافظیان و آیت الله سید عباس کاشانی را به خاطر آورد؛ فقیهانی وارسته و عالمانی مهذب که حقیقی بودن علم آنها در عمل همیشه صالح آنها تکمیل کننده تواناییهای علمی ایشان بوده و امروز آثار آنها گره گشای دردهای ماست.
ابتکاری ناتمام
پیچیدگی این علم را می توان با کاراییهای عجیب آن نیز درک کرد. مثلاً نقل شده که شیخ بهایی در عصر صفویه مسئول بازسازی حرم رضوی بود و کارها با دستورات او پیش میرفت. در حین کارها سفری ناخواسته برایش رخ داد و او مجبور به ترک مشهد میشود. وقتی دستورات لازم را به معمارها می داد؛ همراه با اصراری فراوان از آنها می خواهد تا یکی از درب های حرم را جا نگذاشته و منتظر بازگشت او بمانند. اما وقتی شیخ باز می گردد می بیند که درب را جا گذاشتند.
علت را جویا شده و در می یابد که این کار به دستور حضرت رضا(علیه السلام) بوده و در آن هنگام شیخ بهایی بیان می دارد که می خواسته از طلسمی استفاده کند تا گناهکاران نتوانند از آن در وارد شوند. و چون حضرت امام رضا(علیهالسلام) به این مسئله رضایت نداشتند؛ دستور جاسازی آن درب را شخصاً دادهاند.[4]
این هم از دیگر پیچیدگی های این علم است؛ حال اگر کسی توانست چنین عالمانی را در این دامنه علمی بیابد اجازه استفاده از راهکارهای او را دارد.
نکته نهایی: راهکار چیست؟
قرآن کریم ساحرانی در عصر حضرت سلیمان را معرفی کرده که از قدرت خود برای جدایی انداختن بین زنان زیبارو و شوهران آنها استفاده میکردند؛ تا خود یا دیگران را صاحب آن زنان نمایند. آنها در امتحان الهی سرافکنده بودند و خداوند نیز به وسیله دو فرشته باطل السحر را نیز در اختیار مردم قرار داد.
امروزه که سودجویان در بین مدعیان علوم غریبه بسیار بسیار زیادند؛ به جای مراجعه به این فریبکاران، که گاهی حتی مراجعین خود را مورد سوء استفاده های جنسی قرار می دهند؛ می توان به آثار آن علمای صالح پناه برد و برای رفع نیاز از کتاب های گرانبهای آنها توشه چینی کرد.
در لابه لای کشکول شیخ بهایی یا در مصابیح الجنان آیت الله سید عباس کاشانی هست نسخه های مجربی برای بهبود کسب و کار، ازدیاد رزق، فروش جنس و ملک، دفع بلای اجنه و چشم زخم یا بستن زبان دشمنان و...
بله هر آنچه به آن نیاز داریم را سید ابوالحسن حافظیان در لوح "جنّة الاسماء" جمع آوری کرده که با اندک مبلغی می توان کپی آن را از کتاب فروشی های اطراف باغ نادری مشهد مقدس خرید. اثری مؤثر و غیر قابل مقایسه با نقش ها و خط های بی معنای دعانویسان بی سواد و سودجو.
آیا مراجعه به رمال و دعانویس گناه است؟
بدون تردید آیات قرآن و دعا تاثیر خاص خود را دارند و می توان به اذن الهی در موارد گوناگون از آنها بهره برد. البته باید توجه داشت که استفاده از این دعاها، نیاز به رمال و دعا نویس ندارد، هر کسی می تواند آیات قرآنی مثل آیه الکرسی را بخواند و یا بنویسد و همراه داشته باشد و از آثار آن برخوردار باشد. دعاهای قرآنی شفای هر درد و رافع هر مشکل است. ولی عده ای از جهالت مردم سوء استفاده می کنند و با نوشتن خطوط کج و معوج مردم را فریب می دهند و جیب آنها را خالی می کنند و به تصور نوشتن دعاها مردم را سر کار می گذارند که باید مواظب بود.
– ضروری است که به نکات ذیل با دقت تأمل داشته باشید:
1- باید دعاها و اذکار را از منابع معتبر گرفت و بسیاری از افراد و یا سایت هایی که در این مورد می باشند معتبر و قابل اعتماد نمی باشند. ذکرها و دستورات فراوانی در کتاب های معتبر مانند مفاتیح الجنان و نیز حواشی آن وجود دارد که مورد اعتماد و مجرب است.
2- در مورد دعانویسها باید دانست که بسیارى از این افراد شیادانى هستند که از عقاید مردم سوء استفاده مىکنند.
بنا بر این باید در برخورد با آنان هشیار بود. براى دعا به درگاه خداوند نیازى به واسطه و دعانویس نیست؛ بلکه هر کس مىتواند براى رفع مشکلات خود به درگاه او عرض حاجت نماید و از اعمال نیک براى تقرب به درگاه خداوند بهره ببرد. مگر آن که به افراد وارسته و اهل دل دسترسى داشته باشیم که به طور یقین دعاى آنان و نفوذ کلام آنان تأثیر ویژهاى دارد.
3- مراجعه به دعا نویس، آری یا خیر؟
رجوع به دعانویس ها در سنت و سیره پیامبر (ص) و امامان علیهم السلام نبوده و بزرگان دین هیچگونه توصیه ای در این باره ندارند، لذا بهترین روش برای رفع مشکلات هم تعقل و تدبیر شخصی و هم مشورت با خردمندان و توکل بر خدا و پرداخت صدقه و خواندن دعاهای معتبر است. گفتنی است اگر خود انسان و یا فرد دعانویس از کتاب های معتبر، دعای مستندی که از طریق معصومین وارد شده است انتخاب کنند اشکال ندارد.
غالبا مراجعه به دعانویس، از طرف کسانی صورت می گیرد که معمولاً نتوانسته اند برای گرفتاری خود چاره جویی کنند و یا به دعای خود اعتمادی ندارند و فکر می کنند اگر به آن ها رجوع کنند، مشکلشان حل خواهد شد. چه بسا به دلیل اعتمادی که به آنها دارند، حالت تلقین به نفس در افراد ایجاد می شود و با این روحیه قدرت و تسلط بر بیماری یا مشکل خود پیدا نمایند و به تدریج آن را حل کنند. اما در هیچ کتاب و به نظر هیچ مرجعی دینی، رجوع به دعانویس توصیه نشده است، بلکه همه افراد تشویق شده اند خودشان دست به دعا بردارند و از خدا کمک بخواهند.
پیش بینی بعضی از افراد نسبت به رویدادهای آینده و غیب گویی اگر واقعیت داشته باشد، می تواند عوامل مختلف داشته باشد، از جمله این که در اثر رابطه با ارواح مجرده (جن و شیاطین) به دست آید. اما این عمل از نظر اسلام حرام است و رجوع به این افرد از نظر اسلام جایز نیست.
رسول اکرم (ص) فرمود “هر کس نزد ساحر یا کاهن یا دروغ گویی برود و گفته او را باور کند، به کتاب خدا کافر شده است”.(1)
4- از نظر اسلام رفتن پیش دعانویس و آنچه در بین مردم شایع است و این که بخت انسان بسته شده است، همه از خرافات است.
دلنوشتههای زیبایی که به مناسبت اربعین نوشته میشوند، به دو واقعه تاریخی
اشاره میکنند. یکی سنت زیارت اربعین که توسط جابر بن عبدالله انصاری چهل روز پس
از شهادت حضرت امام حسین (ع) و یاران ایشان پایهگزاری شد و دیگری ورود بازماندگان
واقعه کربلا که به اسارت به شام رفته و در اربعین به کربلا بازگشتند. مطالبی را در مورد اربعین حسینی در ستاره بخوانید.
از روز تیغ تا امروز، چهل بار آفتاب داغ بر کربلا تابیده و صحرا غمین شده است. رخ به سوی محبوب داری و از جان سلام میدهی:
«سلام بر تو ای ولی خدا... سلام بر تو ای دوستدار و محبوب و برگزیده خدا، سلام بر بنده خالص و فرزند بنده خاص خدا، سلام بر حسین علیه السلام....»
فرزند ولی خدا، فرزند امیرالمؤمنین (علیه السلام) اینک در کنار یاران مدفون است و علی اکبر نزدیکترین فرد به اوست. پیکر مطهر قمر بنی هاشم، حضرت اباالفضل العباس آن دورتر به خاک شده است. هرکدام همانجا که موقع شهادت بر خاک افتادند. کاروان از شام برمیگردد. زینب خودش را به گودال قتلگاه میرساند. زنان و کودکان مثل همه چهل روز گذشته زجه میزنند. اشکهای فرزندان امام حسین (ع) سرازیر شده است.
«السلام علی اسیر الکربات و قتیل العبرات. سلام بر اسیر اندوهها و کشته آب چشمان...»
و اینک پس از قرنها تو هستی که باید شهادت دهی. تو که به اربعین رسیدهای و میخواهی با اربعینیها همنوا شوی:
«پروردگارا! گواهی میدهم که آن حضرت ولی تو و فرزند ولی توست. برگزیده تو و فرزند برگزیده توست...»
این شهادت دادنی سخت است. شهادتی که بار وظیفهات را سنگینتر میکند. تو که به مقام معرفت، هرچند معرفتی کوچک و شناختی در وسع و اندازه خودت رسیدهای؛ تو که امام و ولی و پیشوایت را شناختهای، نمیتوانی حتی پس از قرنها نسبت به این واقعه بیتفاوت باشی. پس میگویی:
«گواهی میدهم که تو به عهد خدا وفا کردی و در راه خدا جهاد کردی تا هنگام شهادتت فرا رسید... پروردگارا! من تو را گواه میگیرم، که من دوست آن حضرت و دوست دوستداران او هستم...»
تا آنجا که روز بلند میشود، ادامه میدهی و زیارت را تا آخر میخوانی:
«صلوات الله علیکم و علی ارواحکم و اجسادکم و شاهدکم و غائبکم و ظاهرکم و باطنکم. آمین رب العالمین.
درود خدا بر شما باد و بر جسم جان پاک شما، حاضر و غایب شما، بر ظاهر و باطن شما...»
اجابت را به پروردگار عالمیان میسپاری. زیارتی دلچسب از راه دور یا نزدیک خواندهای و قلب را جلا دادهای. قبول باشد.
بَرکَت