<

فرهنگی

فرهنگ مردم
div class="title">

فرهنگی

فرهنگ مردم

فرهنگی

فرهنگ مردم

فرهنگی

فرهنگی از زنان ومردان دیار زاوه وبی کاری انها .........................

۱۱ مطلب در دی ۱۳۹۷ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

 

شهادت حضرت فاطمه (س)


 دیشب که على تو را غسل می‌داد وقتى اشک‌هاى جانسوز او را دیدم، وقتى ضجه‌هاى حسن و حسین را شنیدم، وقتى مو پریشان کردن و صورت خراشیدن زینب و ام‌کلثوم را دیدم دیگر تاب نیاوردم. نه من، که کائنات بی‌تاب شد و چیزى نمانده بود که من فرو بریزم و زمین از هم بپاشد و کائنات سقوط کند. تنها یک چیز، آفرینش را بر جا نگاه داشت و آن تکیه على بود بر عمود خیمه خلقت، ستون خانه تو. على سرش را گذاشته بود بر دیوار خانه تو و زار زار می‌گریست. این اگر چه اوج بی‌تابى على بود اما به آفرینش، آرامش بخشید و کائنات را استقرار داد. چه شبى بود دیشب!
سنگینى بار مصیبت دیشب تا آخرین لحظه حیات، بر پشت من سنگینى می‌کند. همچنان که این قهر بزرگوارانه تو کمر تاریخ را می‌شکند. از على خواستى که تو را شبانه دفن کند و مقبره‌ات را از چشم همگان مخفى بدارد.
می‌خواستى به دشمنانت بگویى دود این آتش ظلمى که شما برافروخته‌اید نه فقط به چشم شما که به چشم تاریخ می‌رود و انسانیت، تا روز حشر از مزار دُردانه خدا، محروم می‌ماند. چه سند مظلومیت جاودانه‌اى! و چه انتقام کریمانه‌اى!
دل من به راستى خنک شد وقتى که صبح، دشمنان تو با چهل قبر مشابه در بقیع مواجه شدند و نتوانستند بفهمند که مدفن دختر پیامبر کجاست.
من شاهد بودم که در زمان حیاتت آمدند براى دغلکارى و نیرنگ‌بازى اما تو مجال ندادى و آنها باقى مکر و سیاست را گذاشته بودند براى بعد از وفات و تو آن نقشه را هم نقش بر آب کردى.
اما همیشه خشک و تر با هم می‌سوزند، مؤمنان و مریدان آینده تو نیز اشک حسرت خواهند ریخت، گم کرده خواهند داشت و در فراق مزار تو خواهند گداخت.
چهل قبر مشابه! چهل قبر همسان! و انسان‌ها بعضى واله و سرگشته، برخى متعجب و حیران، عده‌اى مغبون و شکست خورده، گروهى از خشم و غضب، کف به لب آورده و معدودى از خواب پریده و هشیار شده
  • محمد اسماعیل زاده
  • ۰
  • ۰

 

 



 

  هنگامی که حضرت زهرا سلام الله علیها به شهادت رسید، امیرمؤمنان علیه‌السلام وی را غسل داد و کسی در نزد وی حاضر نبود مگر فرزندانش حسن، حسین، زینب و ام‌کلثوم و همچنین اسماء بنت عمیس و کنیزشان فضه.

آنگاه بدن مطهرش را در تاریکی شب به همراه حسن و حسین به سوی بقیع حمل کرد و بر وی نماز گزارد و کسی به آن آگاه نبود و کسی بر وی نماز نگذارد. آنگاه وی را در روضه شریفه (میان منبر و قبر پیامبر صلی الله علیه و آله) دفن نمود و محل آن را صاف و نامشخص کرد و بامداد همان شب به قبرستان بقیع رفت و چهل مکان را به صورت قبر جدید درآورد.
مردم چون از دفنش باخبر شدند به قبرستان بقیع رفته و در آن جا با چهل قبر جدید روبرو شدند و ندانستند کدام یک قبر شریف فاطمه سلام الله علیها است. بدین جهت ناله و شیون کرده و یکدیگر را (در قصور و تقصیرشان در نگهداری حرمت دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله) ملامت و سرزنش کردند و می‌گفتند: وای بر ما! پیامبرمان فرزندی پس از خود به جای نگذاشت جز یک دخترش که آن هم غریبانه وفات کرد و شبانه دفن شد و کسی از ما نه در وفاتش، نه در نمازش و نه در دفنش حاضر نبودیم و هم اینک قبر وی نیز بر ما نامعلوم است.
دست اندرکاران أمر (ابوبکر و عمر) از این ماجرا باخبر شده و به زنان سوگوار گفتند: آیا کسی در میان شما هست که این قبرها را نبش کرده تا بدن فاطمه سلام الله علیها را بیابد و ما بر او نماز گزاریم و سپس او را دفن و محل دفنش را مشخص کنیم؟
این خبر به اطلاع امیرمؤمنان علیه‌السلام رسید. آن حضرت در حالی که خشمگین شده بود به طوری که دو چشمش را سرخی فراگرفته و رگ‌های گردنش برآمده بود و قبای زردی را که معمولاً در ایام درگیری و ناراحتی به تن می‌پوشید، دربرکرد و شمشیر ذوالفقار خود را بدست گرفت و به سوی بقیع رهسپار گردید.
همین که به مردم حاضر در بقیع رسید فرمود: به خدا سوگند، اگر کسی یک سنگ از این قبرها را بردارد، با این شمشیر بر سرش و کسی که به وی دستور داده است می‌کوبم. در همین هنگام عمر بن خطاب و همراهان او با امیرمؤمنان علیه‌السلام روبرو شدند. عمر به وی گفت: چه شد تو را ای ابوالحسن! به خدا سوگند ما قبر فاطمه را نبش کرده و بدنش را بیرون می‌آوریم و بر وی نماز می‌گزاریم.
امیرمؤمنان علیه‌السلام با دستان خویش پیراهنش را گرفت و وی را چرخاند و بر زمین کوبید و به وی فرمود: ای سیه‌چرده‌زاده! از حق خودم (یعنی خلافت اسلامی) به خاطر این که با اختلاف ما مردم از دین مرتد نشوند، درگذشتم. اما هیچ‌گاه نسبت به قبر فاطمه سلام الله علیها در نخواهم گذشت، سوگند به کسی که جانم در دست او است، اگر تو و ملازمانت چیزی از این قبرها را جا به جا کنید، زمین را از خونتان سیراب خواهم کرد! اگر می‌خواهی، آزمایش کن ای عمر!
در این هنگام ابوبکر (خلیفه وقت) از راه رسید و عاجزانه به امیرمؤمنان علیه‌السلام عرض کرد: ای ابوالحسن! تو را به حق رسول خدا صلی الله علیه و آله و به حق آن کسی که در بالای عرش است سوگند می‌دهم که او را رها کنی و مطمئن باش هیچ یک از ما، کاری که تو را برنجاند انجام نخواهیم داد.
آنگاه امیرمؤمنان علیه‌السلام دست از عمر برداشت و او را رها کرد و مردم نیز پراکنده شدند و از آن زمان به بعد، هیچ کس جرئت نکرد قبرهایی را که علی علیه‌السلام درست کرده بود، نبش کند و به جستجوی بدن شریف فاطمه سلام الله علیها بپردازد.
امیرمؤمنان علیه‌السلام بدین سان قبر شریف همسر مظلومش فاطمه زهرا سلام الله علیها را از نبش قبر رهانید و به وصیت خود فاطمه زهرا سلام الله علیها که فرموده بود، کسی در غسل، کفن و نماز و دفنش حاضر نشود، عمل نمود. تا اعتراضی باشد برای همیشه بر آنانی که حقشان را غصب و حرمتشان را شکسته و آنان را مظلومانه به شهادت رسانیدند.

.

 

  • محمد اسماعیل زاده
  • ۰
  • ۰

هر بی حجابی،


هر بی حجابی، بدکاره نیست!

این که این عمل به چوب کردن روسری عملی شنیع و هنجارشکنی است و بر خلاف قانون شرع و جامعه است هیچ حرفی نیست. و هموطنان ما نباید قانون جامعه را ولو اگر با آن مخالف باشند زیر پا بگذارند که بی قانونی مساوی با هرج و مرج است.


میدان انقلاب، بی حجابی، چهارشنبه سفید

چند روزی است در پی چهارشنبه های سفید و روسری بر سر چوب کردن برخی، متاسفانه اتفاق دیگری افتاده است که غیر اخلاقی می باشد.

برخی یک قیاس تاریخی در این رابطه انجام داده اند و در شبکه های مجازی دست به دست می چرخد که البته جای تاسف دارد که هر خبری بدون در نظر گرفتن صحت و سقم آن و همچنین اخلاقی و غیر اخلاقی بودن آن در فضای مجازی پخش می شود.
این که این عمل به چوب کردن روسری عملی شنیع و هنجارشکنی است و بر خلاف قانون شرع و جامعه است هیچ حرفی نیست. و هموطنان ما نباید قانون جامعه را ولو اگر با آن مخالف باشند زیر پا بگذارند که بی قانونی مساوی با هرج و مرج است.
 
اما سخنی با کسانی که این قیاس را انجام داده اند.
در شرع مقدس اسلام و سنت الهی حفظ آبروی انسان ها، خصوصا مسلمان از اهمیت بالایی برخوردار است تا جایی که در فرمایش امام صادق علیه السلام آمده که حفظ آبروی و احترام مومن از حفظ کعبه بالاتر است.(1) با دقت به این روایت در می یابیم که حفظ آبروی مسلمان از چه اهمیت بالایی برخوردار است. البته منظور از مومن در اینجا، مومن فقهی است. یعنی کسی که شهادتین را گفته و به خدا و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) ایمان دارند.

برخی یک قیاس تاریخی در این رابطه انجام داده اند و در شبکه های مجازی دست به دست می چرخد که البته جای تاسف دارد که هر خبری بدون در نظر گرفتن صحت و سقم آن و همچنین اخلاقی و غیر اخلاقی بودن آن در فضای مجازی پخش می شود.

پس چگونه اینقدر راحت عملکرد این افراد هنجارشکن را با آنهایی که در صدر اسلام پرچمی سفید بر سر منازل خود می گذاشتند و آمادگی خود را برای هر رابطه ی غیر شرعی اعلام می کردند را به قیاس می کشیم؟

درست است که شاید این افراد از خارج کشور تحریک می شوند و فریب خورده اند و یا شاید اعتقاد خودشان بر عدم حجاب باشد اما هیچ کس با تاکید می گوییم هیچ کس حق ندارد صرف بی حجابی کسی، صفت بدکاره بودن را به آنها بدهد که این عملی کاملا غیر شرعی می باشد.

ما این افراد را بخاطر عمل غیر شرعی بی حجابی و هنجارشکنی مذمت می کنیم ولی خود خیلی راحت تهمت بدکاره بودن را به آنها می زنیم که چه بسا بدتر از گناه آنها است.
در احکام اسلام عزیز آنقدر به آبرو و حیثیت افراد اهمیت می دهد که برای هر چیزی شهادت دو نفر کافیست اما در مورد عمل شنیع زنا چهار شاهد نیاز است و حتی بالاتر از آن در فقه این تعبیر آمده است که کسی که شهادت می دهد باید به گونه ای دیده باشد که گویا میله سرمه در سرمه دان است. این نهایت توجه به آبروی یک فرد است که کسی نتواند به راحتی با آبروی فردی بازی کند. و با این شروط ، کمتر کسی می تواند در این مورد شهادت بدهد.
یکی از مهمترین ثمره شهادت چهار شاهد برای اثبات زنا، حفظ شخصیت و آبروی افراد، جلوگیری از تهمت و بالا بردن حسن ظن به افراد در جامعه است، در حالی که اگر در مورد این عمل قبیح و شنیع، این مقدار سختگیری نمی شد، ناموس مردم در دست بی اخلاق ها ملعبه می گردید و به راحتی به یکدیگر، تهمت ناموسی می زدند؛ این حکم سخت برای اثبات، برای محفوظ ماندن آبرو و نوامیس مردم است. حال برخی دوستان به راحتی این قیاس را انجام داده اند و در واقع تهمتی به این خانم های بی حجاب زده اند.
امیدواریم روزی برسد که اخلاق و احکام واقعی اسلام در جامعه اجرا شود و بی اخلاقی از بین مسلمانان رخت بربندد.

این که این عمل به چوب کردن روسری عملی شنیع و هنجارشکنی است و بر خلاف قانون شرع و جامعه است هیچ حرفی نیست. و هموطنان ما نباید قانون جامعه را ولو اگر با آن مخالف باشند زیر پا بگذارند که بی قانونی مساوی با هرج و مرج است.



چند روزی است در پی چهارشنبه های سفید و روسری بر سر چوب کردن برخی، متاسفانه اتفاق دیگری افتاده است که غیر اخلاقی می باشد.

برخی یک قیاس تاریخی در این رابطه انجام داده اند و در شبکه های مجازی دست به دست می چرخد که البته جای تاسف دارد که هر خبری بدون در نظر گرفتن صحت و سقم آن و همچنین اخلاقی و غیر اخلاقی بودن آن در فضای مجازی پخش می شود.
این که این عمل به چوب کردن روسری عملی شنیع و هنجارشکنی است و بر خلاف قانون شرع و جامعه است هیچ حرفی نیست. و هموطنان ما نباید قانون جامعه را ولو اگر با آن مخالف باشند زیر پا بگذارند که بی قانونی مساوی با هرج و مرج است.
 
اما سخنی با کسانی که این قیاس را انجام داده اند.
در شرع مقدس اسلام و سنت الهی حفظ آبروی انسان ها، خصوصا مسلمان از اهمیت بالایی برخوردار است تا جایی که در فرمایش امام صادق علیه السلام آمده که حفظ آبروی و احترام مومن از حفظ کعبه بالاتر است.(1) با دقت به این روایت در می یابیم که حفظ آبروی مسلمان از چه اهمیت بالایی برخوردار است. البته منظور از مومن در اینجا، مومن فقهی است. یعنی کسی که شهادتین را گفته و به خدا و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) ایمان دارند.

برخی یک قیاس تاریخی در این رابطه انجام داده اند و در شبکه های مجازی دست به دست می چرخد که البته جای تاسف دارد که هر خبری بدون در نظر گرفتن صحت و سقم آن و همچنین اخلاقی و غیر اخلاقی بودن آن در فضای مجازی پخش می شود.

پس چگونه اینقدر راحت عملکرد این افراد هنجارشکن را با آنهایی که در صدر اسلام پرچمی سفید بر سر منازل خود می گذاشتند و آمادگی خود را برای هر رابطه ی غیر شرعی اعلام می کردند را به قیاس می کشیم؟

درست است که شاید این افراد از خارج کشور تحریک می شوند و فریب خورده اند و یا شاید اعتقاد خودشان بر عدم حجاب باشد اما هیچ کس با تاکید می گوییم هیچ کس حق ندارد صرف بی حجابی کسی، صفت بدکاره بودن را به آنها بدهد که این عملی کاملا غیر شرعی می باشد.

ما این افراد را بخاطر عمل غیر شرعی بی حجابی و هنجارشکنی مذمت می کنیم ولی خود خیلی راحت تهمت بدکاره بودن را به آنها می زنیم که چه بسا بدتر از گناه آنها است.
در احکام اسلام عزیز آنقدر به آبرو و حیثیت افراد اهمیت می دهد که برای هر چیزی شهادت دو نفر کافیست اما در مورد عمل شنیع زنا چهار شاهد نیاز است و حتی بالاتر از آن در فقه این تعبیر آمده است که کسی که شهادت می دهد باید به گونه ای دیده باشد که گویا میله سرمه در سرمه دان است. این نهایت توجه به آبروی یک فرد است که کسی نتواند به راحتی با آبروی فردی بازی کند. و با این شروط ، کمتر کسی می تواند در این مورد شهادت بدهد.
یکی از مهمترین ثمره شهادت چهار شاهد برای اثبات زنا، حفظ شخصیت و آبروی افراد، جلوگیری از تهمت و بالا بردن حسن ظن به افراد در جامعه است، در حالی که اگر در مورد این عمل قبیح و شنیع، این مقدار سختگیری نمی شد، ناموس مردم در دست بی اخلاق ها ملعبه می گردید و به راحتی به یکدیگر، تهمت ناموسی می زدند؛ این حکم سخت برای اثبات، برای محفوظ ماندن آبرو و نوامیس مردم است. حال برخی دوستان به راحتی این قیاس را انجام داده اند و در واقع تهمتی به این خانم های بی حجاب زده اند.
امیدواریم روزی برسد که اخلاق و احکام واقعی اسلام در جامعه اجرا شود و بی اخلاقی از بین مسلمانان رخت بربندد.
  • محمد اسماعیل زاده
  • ۰
  • ۰

خدا برای تهمت انتقام می گیرد!

تهمت


حضرت محمد (صلی الله علیه وآله) می فرمایند مرد خوب با خبر خوب و مرد بد با خبر بد می‌آید؛ یعنی افراد خوب، کلام‌شان نیز خوب است برخلاف افراد بد که از دهان‌شان توهین و غیبت و تهمت خارج می‌شود.

"تهمت زدن" از زشت ترین کارهائى است که اسلام آن را به شدت محکوم ساخته است، آیات قرآن و روایات متعددی که در باره این موضوع وارد شده است. خداوند در سوره نساء آیه 112 می فرماید: «من یکسب خطیئة أو إثما ثم یرم به بریئا فقد احتمل بهتنا و إثما مبینا: و کسى که خطا یا گناهى مرتکب شود سپس بیگناهى را متهم سازد بار بهتان و گناه آشکارى بر دوش گرفته است.»

 

تهمت موجب زایل شدن ایمان می‌شود

یکی از گناهانی که عامل می‌‌شود انسان دیگر در گناهان دریده شود، تهمت است. تهمت ایمان را از بین می‌‌برد. وقتی ایمان از بین رفت دیگر هر چه معجزه هم بیاوری، باورش نمی‌‌شود. بعضی از کسانی که در محضر نبی ّمکرّم(صلی الله علیه وآله) بودند، شق ّالقمر پیامبر عظیم الشّأن(صلی الله علیه وآله) را دیدند، امّا آن‌‌قدر غرق گناه و نفاق خود بودند که آنچه را دیدند، انکار کردند؛ چون وقتی ایمان آب شد، دیگر تمام است. تهمت ایمان را آب می‌‌کند و از بین می‌‌برد.

تهمت، تبعات و پیامدهایی دارد. یکی این است که اعتماد بین انسان‌‌ها را از بین می‌‌برد و جامعه، جامعه‌‌ ناامنی می‌شود. وجود مقدّس حضرت صادق القول والفعل ،امام جعفر صادق(صلی الله علیه وآله) می‌‌فرمایند:«مَنِ اتَّهَمَ أَخَاهُ فِی دِینِهِ فَلَا حُرْمَةَ بَیْنَهُمَا»[کافی،ج7،ص 19] آن کسی که به برادر دینی خودش تهمت بزند، دیگر حرمتی بین آن دو باقی نمی‌‌ماند.

ذیل این حدیث شریف عرفای عظیم الشّأن بیان کرده‌‌اند: وقتی تهمت در جامعه‌‌ای به وجود آمد، طبیعی است حرمت از بین می‌‌رود و دیگر اعتماد در جامعه نیست. هیچ کس به کسی اعتماد ندارد و دیگر کسی نمی‌‌تواند، کسی را به عنوان رازدار خودش انتخاب کند.

عجیب است که پیامبر عظیم‌‌الشّأن(صلی الله علیه وآله) فرمودند: در جامعه‌‌ای که اعتماد در آن از بین رفت، خیرات و برکات ظاهری و مادّی هم از بین می‌‌رود. نه معنویت، بلکه در مادیات خودشان هم، متضرّر می‌‌شوند. یکی از مطالبی که عامل می‌‌شود این اتّفاق بیافتد، تهمت است. فرمودند: تهمت، اعتماد را از بین می‌‌برد و جامعه‌‌ای هم که اعتماد نداشت، مسائل مادّی‌‌اش هم تحت الشّعاع قرار می‌‌گیرد و از بین می‌‌رود.

غیبت به معنای این است که خصوصیت و چیزی که فردی مبتلا به آن است و نباید بگویی را می گویی. تهمت یعنی اینکه فردی خصوصیّتی را ندارد، و ما آن خصوصیت را به آن می بندیم

یکی از راه‌های دوری از تهمت مراقبه است

اولیاء الهی دائم این تذکر را داده‌‌اند که انسان برای اینکه دچار تهمت نشود، اوّل باید مراقبه داشته باشد و قبل از آن، جامعه را به غیبت دچار نکند.

حضرت موسی ابن عمران می‌‌فرماید: «شیطان به صورت انسان آمد و گفت: موسی! من اگر بخواهم جامعه‌‌ای را ناامن کنم، در آن جامعه تهمت را زیاد می‌‌کنم و برای اینکه بخواهم تهمت را در جامعه زیاد کنم، بستر غبیت را فراهم می‌‌کنم.

اگر جامعه‌‌ای به غیبت دچار شد به تهمت دچار می‌‌شود.

مولی الموالی، علی‌بن ابی‌طالب(علیه السلام) می‌‌فرمایند: «البُهتانُ عَلی البَری اَعظَمُ مِنَ السَّماء» تهمت زدن به آدم بی‌‌گناه بزرگتر از آسمان‌‌هاست. ذیل این روایت شریف ملّای نراقی فرمودند: «یعنی آسمان تحمّل ندارد که تهمت و بهتان به بی‌‌گناه زده شود و به ‌‌واسطه این بهتان ملائکة الله و اهل آسمان آن کسی را که تهمت ناروا به دیگری زده لعن می‌‌کنند».

ایشان به نقل از حضرت سلطان‌‌العارفین، آیت‌‌الله سلطان‌‌آبادی بزرگ، آن مرد الهی و عظیم‌الشّأن فرمودند: اگر در منطقه‌‌ای یا جایی غیبت و تهمت زیاد شد، آن قسمت از زمین سنگین است و وضعیت بدی دارد.

ایشان فرمودند: پدر من یک موقعی از یکی از مکان‌‌ها گذشت ‌ـ‌ایشان اسم آن مکان را هم نفرمودند، بخاطر اینکه آبروی آن‌‌ها را حفظ کنند‌ ـ بنا بر این بود ساعاتی در آنجا استراحت کنیم بعد به سفر ادامه دهیم، همان لحظات اول گفتند: حالم بسیار بد است، سینه‌‌ام گرفته است. گفتم: آقا استراحت کنیم بعد از اینکه حالتان بهتر ‌شد حرکت می‌‌کنیم. بعد از ظهر نزدیک به غروب بود، ایشان گفتند: هر طوری هست از این جا برویم. هر چه اصرار کردم چرا؟ فرمودند: اصرار نکن دلیلش را نمی‌‌گویم، فقط به شما می‌‌گویم برویم. ایشان آن لحظات آخر عمرشان فرمودند: می‌‌دانید در آن منطقه به من چه گذشت؟ دیدم آن منطقه پر از دود و سیاهی است که از غیبت و تهمت پر شده بود و سنگینی آن نفس من را می‌‌گرفت.

امام صادق

ملّا محسن فیض کاشانی به نقل از آیت‌‌الله العظمی سلطان‌‌آبادی می‌‌فرمایند: آن منطقه طوری سنگین می‌‌شود که انسان مۆمن قادر به نفس کشیدن نیست، آسمان‌‌ها هم با آن پاکی خودشان صددرصد نمی‌‌توانند تحمّل کنند..

وجود مقدّس امام جعفر صادق(علیه السلام) می‌‌فرمایند: «الْبُهْتَانُ عَلَى الْبَرِیِّ أَثْقَلُ مِنَ الْجِبَالِ الرَّاسِیَاتِ» [الخصال ج 2 ص 5] بهتان و تهمت زدن به انسان بی‌‌گناه سنگین‌‌تر از کوه‌‌های استوار است.

به تعبیر بزرگان کوه استوار با زلزله‌‌های شدید هم تکان نمی‌‌خورد، امّا تهمت آن‌‌قدر سنگین است که به تعبیری کوه با عظمت و استوار را هم می‌‌لرزاند و نمی‌‌تواند بار این گناه باعظمت و کبیره را تحمّل کند.

 

عقوبت شدید برای گناه تهمت

پیغمبر اکرم، حضرت محمّد مصطفی (صلی الله علیه وآله) می‌‌فرمایند: «مَنْ بَهَتَ مُۆْمِناً أَوْ مُۆْمِنَةً أَوْ قَالَ فِیهِ مَا لَیْسَ فِیهِ أَقَامَهُ اللَّهُ تَعَالَى یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَى تَلٍّ مِنْ نَارٍ حَتَّى یَخْرُجَ مِمَّا قَالَهُ فِیهِ» [البحار: 75 / 194 / 5.] هر کس به مرد یا زن مۆمنه‌‌ای تهمت بزند یا درباره او چیزی بگوید که او مبرّا از آن است. (اولیاء الهی می‌‌گویند: حتّی اگر فرض هم کردی، تا یقین حاصل نشود نباید بگویی.) عزّوجلّ او را در روز رستاخیز بر تلّی از آتش قرار می‌‌دهد تا اینکه از حرف خود درباره آن شخص برگردد.

ظاهر امر این است اینکه خدا «اشدّ المعاقبین» است؛ یعنی به شدّت منتقم است، معنایش اینجا معلوم می‌‌شود. ذوالجلال و الاکرام برای کسانی که تهمت می‌‌زنند، شدید عقاب می‌‌کند».

 

بعید است توفیق توبه پیدا کند

غیبت به معنای این است که خصوصیت و چیزی که فردی مبتلا به آن است و نباید بگویی را می گویی. تهمت یعنی اینکه فردی خصوصیّتی را ندارد، و ما آن خصوصیت را به آن می بندیم.

در روایات بیان شده که غیبت از عمل زنایی که هیچ یک از ما فکر آن را نمی کنیم که به آن مبتلا شویم بدتر معرفی شده است : «أَشَدُّ مِنَ العَمَلِ الَقَبیحة»

خداوند نسبت به این گناه تهمت کوتاه نمی‌آید. هم در دنیا و هم در آخرت انتقام می‌گیرد. عالم، عالم اثر و مۆثّر است. بعضی مواقع بیان کردند با دعا این اثرات از بین می‌رود و دیگر اجازه نمی‌دهد این اثر بماند امّا خداوند کریم برای تهمت بالصّراحه فرموده است: انتقام می‌گیرم و دعا اثر ندارد

گاهی اگر به من و شما بگویند امکان دارد در بستر حرام بروی، بدنمان می‌‌لرزد، مو بر تنمان سیخ می‌‌شود، اشک بر چشممان جاری می‌شود که خدایا من را مبتلا و گرفتار نکن. امّا غیبت اشد است، (اشد باب افعل التفضیل است)

 

حال خودتان ببینید که تهمت در چه وضعی است !

در روایت فرمودند: کسی که سه بار دچار این گناه کبیره شود، دیگر بعید است توفیق توبه پیدا کند.

 

عقوبت دنیوی و اخروی تهمت

تهمت زدن هم عقوبت اخروی دارد و هم عقوبت دنیوی. عقوبت تهمت هم دنیای انسان را تخریب می‌کند و هم آخرت انسان را. جالب این است راجع به تهمت داریم که خود خداوند در دنیا از تهمت زننده انتقام می گیرد.

 

پیامد تهمت در دنیا چیست و چگونه ذوالجلال و الاکرام انتقام می‌‌گیرد؟

زین‌العابدین، امام‌العارفین، آقا علی‌بن‌‌الحسین می‌فرمایند: «مَنْ رَمَى النَّاسَ بِمَا فِیهِمْ رَمَوْهُ بِمَا لَیْسَ فِیهِ»[ البحار ج17 ص 160] هر کس به مردم عیبی را نسبت دهد و تهمت بزند، مردم به او عیبی را که ندارد نسبت می‌دهند.

ظاهر امر این است که خداوند نسبت به این گناه تهمت کوتاه نمی‌آید. هم در دنیا و هم در آخرت انتقام می‌گیرد. عالم، عالم اثر و مۆثّر است. بعضی مواقع بیان کردند با دعا این اثرات از بین می‌رود و دیگر اجازه نمی‌دهد این اثر بماند امّا خداوند کریم برای تهمت بالصّراحه فرموده است: انتقام می‌گیرم و دعا اثر ندارد.

بترسیم از اینکه خدا بخواهد انتقام بگیرد!

  • محمد اسماعیل زاده
  • ۰
  • ۰
هفته بسیج

متن ها و جملات زیبا برای هفته بسیج



بسیجی عاشق شهد شهادت به خداست
مکتب عاشق ز مکتب ها جداست
گر سر و پا و تن و جان می دهد
بس همین حالت که جنت را رواست
بسیجی، بانگ بلند بیداری است و باب رهایی، بلای‌جان استکبار است و برج استوار دیدبانی.
بسیجی، بلبل خوشخوان گلزار جبهه‌هاست و باران معنویت در کویر رفاه‌گرایی.
بسیجی، بهار آفرین چهار فصل آزادی است و برق خشم الهی برتارک تاریک فکران مزدور و مدعی روشنفکری.
بسیجی، برکه غیرت دینی است و برف سپید بامدادی برهربام و بر زن و شهر و دیار اسلامی.
بازوان بسیجی بوسه‌گاه روح خداست و بلندای قامتش بازوی امن بندگان الهی.
بسیج، سرو بلند باغ پیروزی است و ستاره سهیل سحرهای ستم سوزی.
بسیج‌، ستاره سماواتیان در زمین است. و صاعقه مرگ ستمگران زمان، سلاح رهایی محرومان است و سوهان روح مستکبران، سنگرنشین سفره هفت‌سین باصفای آزادی است. مرد سنگر و سجاده و سپیده و سبزه و سرخ‌رویی و ستم سوزی.
بسیجی، لاله سرخ‌فام جبهه‌هاست و لؤلؤ صدفهای «لااله الاالله‌». ذوالفقار خشم و غیرت بر سر خناسان و وسوسه‌گران است.


بسیجی، گل‌سرخ لاله‌زار مروت و مردانگی و آب زلال و شیرین در کویر زندگی است.
بسیجی بزرگ، تو فرزند فرزانه کربلایی، تو کبک کوهساران کرامتی، تو کوکب درخشان آسمان کمالی. تو کبوتر سبکبال شبهای حمله‌ای، تو کلام خدا در طور سینای ایرانی.
بسیج، ابر رحمت‌خداست و راحت روح مؤمنان و راهب کویر تفتیده زمان، رهیده از پلیدی‌هاست.
بسیج، صدای صلابت است و سمبل صبوری، اسوه صالحان است و آموزگار صابران.
بسیجی، افسر آزاده اردوی ایمان است.
بسیجی، آتش در خرمن نیرنگ شیطان است.
بسیجی، تندر خشم خدا بر خرمن بیداد است.
بسیجی، اسطوره روزگار است و آیت ایثار.
بسیج‌، خدنگ رها شده از سوی عرشیان است که قلب پلید شیاطین شرق و غرب را می‌شکافد.
ای بسیجی! رزمت پیروز، عزمت استوار، حرمتت روز افزون، و بزمت با ملکوتیان باد.
بسیج شجره طیبه و درخت تناور و پرثمری است که شکوفه های آن بوی بهار وصل وطراوت تعیین و حدیث عشق می دهد. امام خمینی(ره)
اگر بر کشوری نوای دلنشین تفکر بسیجی طنین انداز شد چشم طمع دشمنان و جهانخواران از آن دور خواهد گردید. امام خمینی(ره)
بسیج مدرسه عشق و مکتب شاهدان و شهیدان گمنامی است که پیروانش برگلدسته های رفیع آن اذان شهادت و رشادت سر داده اند. امام خمینی(ره)
بسیج ، میقات پابرهنگان و معراج اندیشه پاک اسلامی است که تربیت یافتگان آن نام و نشان در گمنامی و بی نشانی گرفته اند. امام خمینی(ره)
ملتی که در خط اسلام ناب محمدی (ص) و مخالف با استکبار و پول پرستی و تحجر گرایی و مقدس نمایی است باید همه ی افرادش بسیجی باشند. امام خمینی(ره)
در این دنیا افتخارم این است که خود بسیجی ام. امام خمینی(ره)
بسیج لشکر مخلص خداست که دفتر تشکل آن را همه ی مجاهدان از اولین تا آخرین امضاء نموده اند. امام خمینی(ره)
بسیج مدرسه عشق و مکتب شاهدان و شهیدان گمنامی است که پیروانش بر گلدسته های رفیع آن اذان شهادت و رشادت سرداده اند. امام خمینی(ره)
تشکیل بسیج در نظام جمهوری اسلامی ایران یقینا” از برکات و الطاف جلیّه ی خداوند تعالی بود که بر ملت عزیز و انقلاب اسلامی ایران ارزانی شد. امام خمینی(ره)
من همواره به خلوص و صفای بسیجیان غبطه می خورم و از خدا می خواهم تا با بسیجیانم محشور گرداند. امام خمینی(ره)


هفته بسیج در حقیقت فرصت و بهانه‌ای برای زنده نگه داشتن ارزشها و روح بسیجی در آحاد ملت، مخصوصاً جوانان پرشور و مدافعان عاشق صادق است. مقام معظم رهبری
فرهنگ بسیجی، فرهنگ معنویت و شجاعت و غیرت و استقلال و آزادگی و اسیر خواستهای حقیر، نشدن است. مقام معظم رهبری
بسیج عظیم مردمی، یکی از نعمتهای بزرگ الهی است. مقام معظم رهبری
بسیج یعنی حضور بهترین و بانشاط ترین و باایمان ترین نیروهای عظیم ملت در میدان هایی که برای منافع ملی، برای اهداف بالا، کشورشان به آنها نیاز دارد. مقام معظم رهبری
بسیج یعنی نیروی کارآمد کشور برای همه میدانها. مقام معظم رهبری
بسیج عبارت است از مجموعه‌ای که در آنها پاک ترین انسانها، فداکارترین و آماده به کارترین جوانان کشور، در راه اهداف عالی این ملت و برای کمال رساندن و به خوشبختی رساندن این کشور جمع شده اند. مقام معظم رهبری
بسیج یکی از برکات انقلاب و از پدیده های بسیار شگفت آور و مخصوص این انقلاب است. مقام معظم رهبری
بسیج در حقیقت مظهر یک وحدت مقدس میان افراد ملت است. مقام معظم رهبری
بسیج در واقع مظهر عشق و ایمان و آگاهی و مجاهدت و آمادگی کامل، برای سربلند کردن کشور و ملت است. مقام معظم رهبری
بسیجی یعنی دل باایمان، مغز متفکّر – دارای آمادگی برای همه میدانهایی که وظیفه این انسان را به آن میدانها فرا می خواند، این معنای بسیجی است. مقام معظم رهبری
هرجا وظیفه‌ای باشد، انسان بسیجی در میدان آن وظیفه، حاضر است. مقام معظم رهبری
بسیج به معنی حضور آمادگی در همان نقطه‌ای است که اسلام و قرآن و امام زمان (ارواحنا فداه) و این انقلاب مقدس به آن نیازمند است. مقام معظم رهبری
فرهنگ بسیجی، فرهنگ معنویت و شجاعت و غیرت و استقلال و آزادگی و اسیر خواستهای حقیر، نشدن است. مقام معظم رهبری
بسیجى بایستى در وسط میدان باشد تا فضیلتهاى اصلى انقلاب زنده بماند. مقام معظم رهبری


بسیج یک افتخار و ارزش است. مقام معظم رهبری

بسیجى گل سرسبد خیل عظیم انقلاب و اسلام است. مقام معظم رهبری
بسیجى، یعنى دل با ایمان، مغز متفکر، داراى آمادگى براى همه‌ى میدانهایى که وظیفه‌یى انسان را به آن میدانها فرا مى‌خواند. مقام معظم رهبری
بسیجى، یک عنوان ارزشمند و والا است. مقام معظم رهبری


به عنوان یک بسیجى، هرجا که انقلاب به وجود من نیاز داشته باشد، حاضرم خدمت کنم. مقام معظم رهبری

جبهه‌هاى جنگ و دفاع مقدس، در طول سالهاى متمادى، از خون عزیزان بسیجى رنگین شد و ناصیه‌ى انقلاب را درخشان کرد. مقام معظم رهبری
  • محمد اسماعیل زاده
  • ۰
  • ۰

امروز کاروان از شهرستان زاوه اعزام کربلا شد این کاروان که همه انها از جوانها با همسرانشان بودن وخانوادهای مسن بودن با مداحی محمود منتظریان به سمت کربلا حرکت کرد این کاروان به سرپرستی غلام رضا غلامزاده بودبا حضور مسولین شهرستان

  • محمد اسماعیل زاده
  • ۰
  • ۰

صادق زیبا کلام: پس از 13 آبان اوضاع بهتر می شود

تهران- ایرنا - «بروید تغییررشته بدهید» این اولین جمله «صادق زیبا کلام » استاد دانشکده حقوق وعلوم سیاسی دانشگاه تهران خطاب به دانشجویان جدیدالورود رشته علوم سیاسی است. جمله ای که همه شاگردان دکتر آن را به خاطر دارند یکی از خاطراتی که اکثر آن ها برای شما تعریف می کنند ، همین جملات او در اولین جلسه کلاس است .

به گزارش خبرنگار گروه دانشگاه ایرنا ، زیبا کلام علاوه بر فضای آکادمیک در فضای سیاسی کشور هم فعال و شناخته شده است ؛ همه او را به صراحت لهجه می شناسند و اظهارات جنجالی سیاسی و نامه هایی که هر از گاهی به حسین شریعتمداری مدیرمسئول کیهان می نویسد. اما گپ وگفت ما با این استاد 70 ساله دانشگاه پیرامون مسئله دانشگاه وعلوم انسانی در ایران است.

با این حال امکان ندارد شما با زیبا کلام هم کلام شوید و صحبت به مسائل سیاسی نکشد. این مصاحبه هم از این امر مستثنی نیست و در پایان گریزی به مسائل سیاسی روز زده ایم.
او معتقداست پس از 13 آبان که به ادعای آمریکا دورجدید تحریم ها آغاز می شود اوضاع کشور بهتر خواهد شد چرا که ترامپ مدتهاست تحریم ها را علیه ایران آغاز کرده و قرار نیست از آن روز به بعد اتفاق خاصی بیفتد .

مشروح گفت وگوی خبرنگار گروه دانشگاه با زیبا کلام به این شرح است :


**ایرنا: آقای دکتر مصاحبه را با این خاطره شروع کنیم که خیلی از دانشجویان شما تعریف می کنند در اولین ترمی که با شما کلاس دارند به آن ها توصیه می کنید سریع برای تغییر رشته اقدام بکنند. چرا این کار را می کنید؟

** زیبا کلام : دلیل کار این است که اگر روزی تحقیقی در دانشکده حقوق وعلوم سیاسی دانشگاه تهران صورت بگیرد خواهید دید که خیلی از دانشجویان علوم سیاسی بعد از مدت کوتاهی که وارد این رشته شده اند حالت سرخوردگی پیدا کرده اند. این اتفاق در حالی صورت می گیرد که این دانشجویان پنج درصد برتر کنکورهستند از این رو با امیدها و آرزوهایی وارد این رشته شده اند و متاسفانه به دلایل زیادی حالت سرخوردگی پیدا می کنند که ما چه آرزوهایی داشتیم والان با چه چیزی مواجه هستیم.

به نظر من این عجین کردن ایدئولوژی حکومتی با علوم سیاسی بعد از اتفاقات 1388 بیشتر پیگیری شد. یکی از نتایجی که رویدادهای سال 88 به بار آورد طرح مجدد بحث علوم انسانی اسلامی بود. این بحث یک بار دیگر در انقلاب فرهنگی در اوایل دهه 60 مطرح شده بود اما به هیچ کجا نرسیده بود یا حداقل می توانیم بگوییم انتظارات کمی را برآورده کرده بود.

بعد از انقلاب فرهنگی استان اسلامی کردن علوم انسانی همچنان مطرح بود اما با فراز ونشیب هایی همراه بود تا اینکه به اتفاقات سال 1388 رسیدیم. اگر بخاطر داشته باشید یکی از موضوعاتی که بعد از آن اتفاقات مطرح شد همین بحث اسلامی کردن علوم انسانی بود.

بعضی از رشته های علوم انسانی مثل روانشناسی بالینی، مدیریت و... اینکه اسلامی باشند یا نه، به جای خاصی برنمی خورد اما رشته هایی مثل علوم اجتماعی، علوم سیاسی و... این ها خیلی برای حاکمیت مهم هستند و در راس پروژه اسلامی کردن علوم انسانی هستند. در واقع حاکمیت می خواهد باورهای خود را به دانشجویان تحمیل کند و این امر از 88 بیشتر شده است. اما در عمل به هیچ کجا نرسیده است والان 136 واحدی که در دانشکده ها آموزش داده می شود همان سر فصل های سابق هستند و پروژه اسلامی کردن علوم سیاسی فقط محدود به کلی گویی شده است. این دلایل باعث شده است دانشجویان این رشته بعد از چند ترم تحصیل از خود بپرسند ما در حال یاد گرفتن چه چیزی هستیم که بتواند به ما کمک کند تا فهم ما ازعالم سیاست ، انسان ومناسبات انسانی بالا برود.

دلیل دیگری که باعث می شود من آن توصیه را به دانشجویانم کنم این است که علوم سیاسی در راس رشته هایی قرار دارد که بیشترین فارغ التحصیل بیکار را دارند. فارغ التحصیلان رشته های دیگر مجبور نیستند بروند استخدام حکومت شوند اما علوم سیاسی به جز اینکه در استخدام یک نهاد حکومتی دربیاید جای دیگری ندارد. فرض کنید من لیسانس علوم سیاسی هستم خوب من کجا می توانم بروم و استخدام بشوم. همه این نهادهای فعال در علوم سیاسی به یک نحوی حکومتی هستند. رشته های دیگر این وضعیت را ندارند و در بخش خصوصی می توانند فعالیت کنند اما فارغ التحصیل علوم سیاسی نمی تواند در بخش خصوصی فعالیت کند.

من چون از مترو زیاد استفاده می کنم بعضا دیدم دانشجویان خودم را که در مترو کارمی کنند یا در شهرداری مشغول شدند. این شغل ها چه دخلی به علوم سیاسی دارند یا در روابط عمومی بانک ها مشغول شدند؛ آن هم با منت و پیدا کردن آشنا صورت گرفته است بعد میزان حقوقی که شما به عنوان کارشناس می گیرد چقدر است؟ مگر چقدر حقوق پرداخت می کنند؟ یک میلیون، فرض کنید شما ازدواج کردید یا اصلا مجرد هستید در تهران با یک میلیون تومان چه کار می شود کرد؟ یک میلیون تومان در تهران خرج ایاب وذهاب شما و اینکه بتوانید یک نان سنگکی بخرید تا از گرسنگی نمیرید می شود و در این حد می توانید زندگی کنید.

از این رو دانشجویان ناچارند به مقاطع بالاتر بروند، تا دیروز لیسانس بیکار داشتیم الان فوق لیسانس بیکار داریم. در واقع خیلی از دانشجویان کارشناسی ارشد علوم سیاسی بخاطر علاقه نیست که وارد مقطع ارشد می شوند بلکه به دلیل نبود کار مجبور می شوند ادامه تحصیل دهند و بعد وارد دکترا بشوند.

زمانی دکترا عاقبتی داشت؛ شما اگر از دانشگاه تهران دکترا می گرفتید و یا حتی دانشگاه های دیگر بالاخره به عنوان حق التدریس می توانستید در دانشگاه و یا مراکز دیگر مشغول بشوید و یک در آمد آبرومندی کسب کنید. این وضعیت هم ظرف 10 سال گذشته به دلیل اینکه فارغ التحصیلان دکتری زیاد شده است بهم خورده است. شاید باورتان نشود من برای بهترین فارغ التحصیلان علوم سیاسی در دانشگاه تهران با هزار جور رو انداختن تدریس دو تا درس در فلان واحد دانشگاهی دست وپا می کنم که آن هم ترم بعد حذف می کنند و من می دانم چرا این اتفاق می افتد چرا که خود اساتید آن گروه باید موظفی خود را پر کنند.



** ایرنا: برخی مطرح می کنند که اصولا رشته هایی مانند علوم سیاسی در خدمت نظام سیاسی هستند.

** زیبا کلام : تا حد زیادی درست است ، ببینید در خیلی از کشورهای دیگر هم کسانی که علوم سیاسی می خوانند فقط یک سری ازآ ن ها در موسسات خصوصی مانند موسسات نظر سنجی و.. وارد می شوند و بقیه بالاخره باید در مراکزی مشغول شوند که متصل به نهادهای سیاسی است. ولی وقتی شما فارغ التحصیلان رشته های مهندسی را می بینید ملاحظه می کنید که در بخش های مختلف جامعه برای آن ها جا است و خیلی وابسته به حکومت نیستند ولی علوم سیاسی این گونه نیست. بخش خصوصی اگر هم فارغ التحصیل علوم سیاسی را استخدام کند با همان حقوق دیپلم استخدام خواهد کرد و کاری به تخصص علوم سیاسی آن فرد نخواهد داشت.


** ایرنا: با این وضعیتی که شما ترسیم کردید پس چرا هنوز دانشگاه های ما هر سال تعداد زیادی دانشجو در این رشته پذیرش می کنند؟

** زیبا کلام : دلیل مسئله این است که همچنان فشار اجتماعی برای تحصیل در رشته علوم سیاسی زیاد است. شاید شما باورتان نشود چند سوال است که در روز من آن اگرآن سوال ها را نشنوم عین این معتاد ها که مواد به آن ها نرسد خمار می شوند من هم خمار می شوم (با خنده) یکی از آن سوالات این است نظر شما در مورد تغییر رشته برای خواندن علوم سیاسی چیست؟ از رشته های مختلف این سوال را از من می پرسند. یا فرد دیپلم گرفته و می خواهد انتخاب رشته بکند از من می پرسد که نظر شما برای انتخاب رشته علوم سیاسی چیست؟

حتی برخی دقیق تر می پرسند که کدام گرایش علوم سیاسی را به نظر شما باید بخوانیم. این سوالات نشان می دهد که در جامعه علوم سیاسی همچنان یکی از مطلوب ترین رشته ها است. اگر آمار بگیرید میزان مطلوبیت علوم سیاسی از خیلی رشته ها بالاتر است. تعداد کسانی که رشته مهندسی خواندند ، بعد تغییر رشته دادند و ارشد علوم سیاسی خواندن خیلی زیاد است. خیلی ها هم این وضعیت را دارند یعنی در یک رشته فنی لیسانس گرفتند و از من می پرسند نظر شما چیست که من تغییر رشته بدهم وعلوم سیاسی بخوانم و شما می دانید که جواب من به همه این ها این است که اصلا و ابدا این کار را نکنید.

علاوه بر وضعیت خود رشته و مسائل کاری، فضای دانشکده حقوق وعلوم سیاسی دانشگاه تهران هم خیلی فضای خوبی نیست. در واقع بین استاد و دانشجو رابطه ای نیست که من بخواهم بگوییم این رابطه گرم یا سرد است. من بعضی وقت ها کفرم درمی آیید که اگر دانشجویی در این دانشکده مشکلی بخورد تنها کاری که در این دانشکده می کند این است که لگدش نکنند وهیچ کسی کمک نمی کند. شما می دانید که دانشجویان انواع واقسام مشکلات پیدا می کنند وکسی کمک حال آن ها نیست. در واقع دانشجویان خیلی بی کس هستند و رفتار در دانشکده مکانیکی است و با دانشجویان طوری رفتار می کنند که انگار آن ها ربات هستند.

** ایرنا: شما به عنوان استاد علوم سیاسی چه پاسخی به این پرسش دارید که علوم سیاسی قرار است چه نیازی از ما برطرف بکند؟

**زیبا کلام : این سوال را شما می توانید به کل علوم انسانی بسط بدهید. اگر تمام دانشکده های علوم انسانی ایران همین امروز تعطیل شوند چه مشکلی برای کشور پیش خواهد آمد. پاسخش این است که هیچ مشکل پیش نخواهد آمد. یک فارغ التحصیل علوم سیاسی چه گرهی از گره های مملکت باز کرده است که اگر نباشد آن گره خواهد بود. استاد علوم سیاسی و محقق این رشته چه اقدامی کرده است که ما بتوانیم بگوییم اگر این ها نبودند این مشکل رفع نمی شد.

این سوال را شما می توانید به سایر رشته های علوم انسانی هم تعمیم بدهید. اصلا می توانید این سوال را بپرسید که فایده علوم انسانی چیست؟ ما می فهمیم فایده شیمی، فیزیک، پزشکی و.. چیست اما فایده علوم انسانی را نمی فهمیم.علوم انسانی کمک می کند به فهم انسان از خودش و جامعه ای که در آن زندگی می کند و مناسبات و روابط انسانی که در آن جامعه برقرار است. این کار را فیزیک، شیمی و رشته های دیگر فنی وتجربی نمی توانند بکنند.

اگر شما بگویید ما نیازی نداریم به اینکه انسان خودش را بشناسد آن موقع دیگر کاری به علوم انسانی نداریم اما اگر می گوییم انسان باید خودش را بشناسد پس مشکل کجاست که علوم انسانی در کشور ما این کارکرد را ندارد؟

اول باید یک نکته مقدماتی بگوییم من از جاهای دیگر اطلاع ندارم اما خودم که در انگلیس تحصیل کردم می توانم شهادت بدهم که اگر شما بخواهید در دانشگاه لندن یا منچستر و یا هر دانشگاه دیگری علوم انسانی و یا فنی بخوانید برای رشته های فنی با معدل 12 هم دانشجو می پذیرند اما برای رشته های علوم انسانی معدل بالای 17 از شما طلب می کنند. نتیجه این فرایند این می شود که دانش آموزان باهوش تر و درس خوان تر وارد رشته های علوم انسانی می شوند و اصلا این جورنیست که هر کسی رشته دیگر نتوانسته است برود ناچارا وارد رشته های علوم انسانی بشود. چرا در انگلیس این کار را می کنند چون علوم انسانی خواندن سخت تر است.

بگذارید مثال بزنم. من در جوانی رشته مهندسی شیمی خواندم و لیسانس و فوق لیسانسم را از دانشگاه «براد فورد » گرفتم که یکی از بهترین دانشگاه ها در زمینه مهندسی شیمی بود. و در همان دانشگاه دکتری را شروع کردم که همزمان با بازداشت من شد وناتمام ماند. در سال 1363 شیمی را به کل کنار گذاشتم وتدریس در دانشکده فنی دانشگاه تهران را هم که مربی بودم کنار گذاشتم و وارد علوم سیاسی شدم و به انگلیس رفتم. دوره دکتری در انگلیس سه الی چهار سال است اما دکتری علوم سیاسی من شش الی هفت سال طول کشید و برای آن خیلی زحمت کشیدم چون مجبور بودم همه چیز را از اول شروع کنم.

اگر از من بخواهید رشته شیمی وعلوم سیاسی را با هم مقایسه کنم می گویم اصلا این دو رشته قابل مقایسه نیستند. زمانی که مهندسی شمیی می خواندم نه تنها هیچ زمانی احساس عجز نکردم بلکه دانشجوی ممتازهم بودم. بنیاد پهلوی به من 30 هزار تومان جایزه داد. آن موقع پیکان سفر کیلومتر 20 هزار تومن بود و ساواک من را کلی شکنجه می کرد که «تو که شاهنشاه را قبول نداری چرا این جایزه را گرفتی.» اما من این شش، هفت سالی که علوم سیاسی می خواندم کم اتفاق نمی افتاد که می بریدم و با خودم می گفتم که «جمع کنم و به ایران برگردم». چرا این اتفاق می افتاد؟ من یک فصل از رساله ام را می نوشتم می دادم استاد که خیلی هم با هم صمیمی بودیم استاد می خواند بعد از چند هفته می نوشت که «نمی فهمم چی نوشتی» ومن برای آن فصل شش ، هفت ماه وقت گذاشته بودم. شاید اگر فارسی می نوشتم مقداری بهتر بود ولی مجبور بودم به انگلیسی بنویسم.

چرا در علوم انسانی این پیچیدگی وجود دارد؟ چون درعلوم طبیعی شما با ماده طرف هستید پیچیدگی آن چنانی وجود ندارد. اما در علوم انسانی با موجودی به اسم انسان طرف هستد. ما 80 میلیون جمعیت داریم. همه این80 میلیون آدم در عین شباهت ها هر کدام ویژگی های منحصر به فرد خود را دارند. مثال ساده برای شما بزنم. علوم انسانی به ما می آموزد که رابطه مستقمی بین فقر و تبهکاری وجود دارد واحتمال بیشتری وجود دارد که فرد فقیر به سمت تبهکاری برود. ولی آمارها می گویند خیلی هم این گونه نیست. خیلی از فقیران به سمت تبهکاری نرفته اند، خیلی از آن ها فقر خودشان را پذیرفته اند وخیلی ها هم می گویند اصلا فقر افتخار است، خیلی ها خودشان را به طبقات بالا کشانده اند وممکن است برخی هم به دنبال تبهکاری بروند.

آدم های مختلف نسبت به یک پدیده که فقر است واکنش های مختلف نشان می دهند ولی همه مولکول ها در برابرمحرک های خارجی واکنش یکسان دارند. شما نمی توانید بگویید برخی مولکول های آهن در برابر گرما سرعتشان بالا می رود و برخی واکنش خاصی نشان نمی دهند. بنابراین این ویژگی علوم انسانی و سوژه مورد تحقیق این رشته باعث شده است کار کردن در این حوزه پیچیده وسخت تر باشد.

پس پذیرفتیم که علوم انسانی سخت تر و پیچیده تر است وانسان هم پیچیده است اما فقط این پیچیدگی در کشور ما است؟ خیر. در هند، ژاپن، آمریکا و.. هم این پیچیدگی هم وجود دارد. پس آن مشکل اختصاصی علوم انسانی در کشور ما چیست؟

مشکل علوم انسانی در کشور ما این است که حکومت درخصوص تعریف از انسان، مناسبات انسانی و اجتماعی فکر و نظر دارد. بگذارید مثال بزنم. حکومت جمهوری اسلامی ایران در مورد ساده ترین موضوع که تاریخ تحولات سیاسی ایران در یک صد سال گذشته ایران است از خودش نظر دارد. در مورد مشروطه ، بعد از مشروطه، کودتای سوم اسفند، رضا شاه ،داعش، القاعده و... نظر دارد. یک موضوع را پیدا نمی کنید که مسئولان بگویند ما در این زمینه اطلاعی نداریم و دانشگاه های ما باید در این زمینه تحقیق کنند.

این در حالی است که وقتی داعش شکل گرفت در غرب تحقیقات گسترده ای صورت گرفت تا ببینند چرا داعش به وجود آمده است؟ چه اتفاقی می افتد که یک دختر و پسر مسلمان که در لیورپول در یک خانواده مسلمان متولد شده است از داعش سر در می آورد. می دانید چقدر تحقیق صورت گرفت که چرا بنیاد گرایی شکل گرفته است؟ آیا دلیل اقتصادی دارد یا دلیل هویتی یا دلایل دیگر، صد ها تحقیق در این زمینه صورت گرفت. ولی در ایران در مورد همه این مسائل نظر وتحلیل وجود دارد.

بپرسید چرا داعش به وجود آمد مسئولان سریع جواب می دهند که بله داعش را خودشان به وجود آورده اند مگر خانم کلینتون در کتابش نگفته است؟ این یعنی اینکه اصلا نیازی به تحقیق نیست و ما پاسخ مسائل را می دانیم. در واقع هیچ اتفاق سیاسی، اجتماعی ، فرهنگی و... نیست که مسئولان جمهوری بگویند ما در مورد آن نظ ر واطلاعی نداریم و پیچیده است وباید تحقیق صورت بگیرد. ما اطلاعی نداریم وباید دانشگاه های ما، حوزه های علمیه در این زمینه تحقیق انجام بدهند واظهار نظر بکنند.

در این مواقع حکومت می گوید برید کنار که هر سوالی بپرسید من جواب آن را می دانم. این امر که در ایران حکومت خودش را عقل کل می داند مصیبت عظمای علوم انسانی در ایران است. بماند که در اکثریت قریب به اتفاق مواقع پاسخ هایی که می دهد پاسخ های اشتباهی است. یک نمونه از این پاسخ ها را در مورد بهار عربی دید که کل دنیا می گفت بهار عربی در ایران می گفتند بیداری اسلامی است و می گفتند این حرکت تحت تاثیر مبارزات مردم ایران صورت گرفته است وبعد آن اتفاقات مصر اتفاق افتاد وهمه چیز در ایران به فراموشی سپرده شد.این باعث می شود که علوم انسانی آن کارکردی که در جوامع توسعه یافته دارد در ایران نداشته باشد. مثال می زنم. من سال 63 که به انگلیس رفتم بحث های پیوستن انگلیس به اتحادیه اروپا داغ بود.

در انگلیس در مقطع ابتدایی کتاب ، کیف وکلاس بندی وجود ندارد. در اتحادیه اروپا سیستم ابتدایی به نحو دیگری بود. در انگلیس بحث های گسترده ای صورت گرفت که سیستم خود ما بهتر است یا سیستمی که اتحادیه اروپا دارد؟ آخرش زمانی که می خواستم بگردم یعنی سال 69 با احتیاط زیاد یک منطقه ای را در نظر گرفته بودند که در آن سیستم اتحادیه را به صورت آزمایشی اجرا کنند. اگر همچین مسئله در ایران بود در آن هفت سال هفتاد بار سیستم عوض کرده بودیم.

شما الان می بینید که یک سال پیش دانشگاهی را حذف می کنند سال دیگر دوباره پیش دانشگاهی می گذارند. چرا این گونه عمل می کنند؟ چون مسئولان خودشان را عقل کل می دانند، در انگلیس مسئولان خودشان را عقل کل نمی دانند با یک بخش نامه سیستم آموزشی کشور را بهم نمی ریزند. حاکمیت تصمیم می گیرد کاری انجام بشود همه بسیج می شوند تا آن کار انجام بشود تصمیم می گیرد کاری صورت نگیرد همه بسیج می شوند آن کار صورت نگیرد در کشور های دیگر اینگونه نیست. این نوع رفتارها نشان می دهد که اساسا علوم انسانی در ایران جدی نیست. کسی شما را به عنوان فارغ التحصیل علوم انسانی جدی نمی گیرد.

من از سال 1370 استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران هستم. در این 27 سال کسی نیامده در اتاق من را بزند و بگویند می خواهیم طرحی را اجرا کنیم که مثلا رابطه ما با عراق چگونه باید باشد وشما بیایید به ما کمک کنید. چرا چون حاکمیت خودش همه چیز را بلد است. این به این معنا نیست که من مننتظر حاکمیت باشم تا کار علمی کنم نه ولی واقعیت تلخ این است که من کلی تحقیق کنم که رابطه ما مثلا با افغانستان چطوری باید باشد؟ آیا باید زبان فارسی را تقویت کنیم یا باید به تقویت تشییع بپردازیم، خوب من این طرح را آماده کردم چه کسی این طرح را خواهان است؟ جز این خواهد شد که مسئولان آن را به گوشه ای پرت خواهند کرد.

ما 40، 50 نهاد تحقیقی و پژوهشی داریم. تحقیق کنید این ها ظرف 20سال گذشته چه تحقیقاتی کردند که باعث شود مشکلات ما کم شود. مثلا خودکشی زیاد است چه کنیم؟ از کدام دانشگاه خواستند تحقیق کنند؟ فقط می گویند اگر آموزه های اسلامی را توانسته بودیم خوب پیاده کنیم این مشکلات پیش نمی آمد.


**ایرنا: آقای دکتر از زمان عباس میرزا تلاش هایی برای نوسازی در کشورمان صورت پذیرفت که اصلی ترین تلاش ها در این زمینه نوسازی در حوزه علم بود. چرا این تلاش ها موفق نشد؟

** زیباکلام : وقتی که بحث نوسازی ونوگرایی در ایران به وجود آمد نیمه دوم قرن نوزدهم بود. آرام آرام برخی ایرانی ها متوجه شدند که در غرب چه تحولاتی به وجود آمده است که متاسفانه در جامعه ما این تحولات به وجود نیامده است این دسته منورالفکران را شکل دادند و در سال های بعد رهبران نهضت مشروطه شدند. این دسته اما توجه نکردند که آن چیزی که در غرب اتفاق افتاده بود دو وجه داشت؛ یک وجه این تحولات سخت افزاری بود اما وجه دیگر این تحولات نرم افزاری بود. سخت افزاری مثل تحولات در حوزه راه ها، راه آهن، بیمارستان و.. نرم افزاری هم در حوزه مناسبات سیاست، آزادی بیان و.. صورت گرفته بود.

مسئله این جا بود که کپی کردن تحولات سخت افزاری راحت بود اما در حوزه نرم افزاری به این راحتی نمی توان کپی کرد. راحت می شد کارخانه سیمان، کارخانه برق و.. را کپی کرد اما آزادی بیان کپی بردار نبود. اما در وجه نرم افزاری از همان ابتدا با مشکل مواجه شدیم مگر اصحاب قدرت می پذیرفتند که اختیارات آن ها محدود بشود، شفافیت به وجود بیایید و..حاکمان با خودشان می گفتند برای چی باید قدرت خودمان را به پارلمان بدهیم؟

من در درس تاریخ تحولات ایران معاصر به دانشجویان می گویم که وقتی مشروطه خواهان با محمد علی شاه مواجه شدند و دیدند به هیچ صراطی مستقیم نیست سعی کردند متمم قانون اساسی را سریع آماده کنند تا بلکه در ابتدای کار محمد علی شاه آن را امضا کند از این رو متمم قانون اساسی را در ظرف نقره ای گذاشتند و به کاخ گلستان بردند محمد علی شاه متمم را پرت کرد و نقل به مضمون گفت: « این لیبرال بازی ها چیه؟ اجداد من حکومت را با شمشیر گرفتند و شما هم اگر قدرت می خواهید باید با شمشیر بگیرید» درست هم می گفت آقا محمد خان 20 سال شمشیر زد تا قدرت را گرفت رفراندوم که برگزار نکرد. که در نهایت محمد علی شاه مجلس را به توپ بست واتفاقات بعدی رخ داد.


**ایرنا: چرا ایده هایی مثل دارالفنون موفق نشدند؟

** زیبا کلام : برای این که نهادهای مثل دارالفنون و حتی دانشگاه تهران بیشتر بر جنبه سخت افزاری توجه کردند وموفقیت هایشان هم در این حوزه بوده است. شما امروزه مشاهده می کنید که تعداد قابل توجهی از دانشجویان دانشگاه شریف به کشورهای پیشرفته مهاجرت می کنند و کشورها هم به راحتی به آن ها پذیرش می دهند چرا که متوجه شدند از هوش بالایی برخوردار هستند در رشته هایی علوم انسانی پذیرش ومهاجرت خیلی کمتر از رشته های فنی است. در واقع چون دیدند در غرب فلان رشته و دانشکده وجود دارد در ایران هم ایجاد کردند به این فکر نکردند که ما چه نیازی به آن رشته داریم؟

آن نقشی که علوم انسانی و دانشکده های علوم انسانی در غرب دارند به هیچ وجه در ایران این کار کرد را دانشکده های علوم انسانی ندارند اصلا نقشی برایشان نیست. کدام شخصیت حکومتی در این چهل سال از دانشگاه کمک گرفته است؟ اگر هم کمک گرفته شده این بود که چکار کار کنیم بچه ها نماز خوانتر بشوند.


**ایرنا: دانشگاه بدون تردید دو مولفه اساسی باید داشته باشد؛ آزادی آکادمیک و استقلال دانشگاه. به نظر شما وضعیت دانشگاه های ما با توجه به این دو مولفه چگونه است؟

** زیبا کلام : این بحث برمی گردد به شکل گیری دانشگاه درغرب. اساس و بنیاد دانشگاه این گونه شکل گرفت که حقیقت مطلقی وجود ندارد وهر فکری و نظریه ای قابل نقد است ما در دانشکده حقوق و علوم سیاسی افلاطون را می خوانیم، هابز را می خوانیم، فارابی را می خوانیم و.. اما به عنوان اینکه مثلا هابز هر چیزی گفته است حقیقت مطلق است بلکه می خوانیم تا با هابز آشنا شویم واو را نقد کنیم.

دانشگاه دانشجو را تربیت می کند که نقد کند اما در حوزه چیزی به اسم نقد وجود ندارد، هرچیزی که شیخ مرتضی انصاری گفته درست است. در حوزه می خوانید که چرا گفته های مثلا شیخ مرتضی انصاری درست است. اما در دانشگاه نمی خوانید که چرا افلاطون درست گفته است می خوانید که چه چیزی گفته و بعد از آشنایی با افلاطون باید او را نقد کنید.

یعنی اساس وبنیان نگاه در دانشگاه و حوزه از دو جنس متفاوت است در دانشگاه هیچ حقیقت مطلقی وجود ندارد.


**ایرنا: اعلام کرده اید بعد از 13 آبان برخی مسائل حل خواهد شد. این مسائل چه موضوعاتی هستند؟

زیبا کلام : بعد از 13 آبان اوضاع بهتر خواهد شد برای اینکه الان هر چیزی هست نگرانی از همان 13 آبان است. همه منتظر هستند ببینند بعد از 13 آبان چه اتفاقی خواهد افتاد. مثلا دلار چند خواهد شد، حالا وقتی 13 آبان برسد و نهایتا اتفاق خاصی نیفتد که معتقدم اتفاق خاصی نخواهد افتاد این اثر روانی از روی جامعه بر داشته خواهد شد.

بعد از 13 آبان قرار نیست فاجعه ای رخ بدهد و بعد از 13 آبان یک آرامشی حاکم خواهد شد و این آرامش باعث حل خیلی از مسائل خواهد شد. خیلی از کارهای که ترامپ می گوید بعد از 13 آبان انجام خواهم داد در حال اجرا است. الان کشور های مختلف خرید نفت ایران را کاهش داده اند و در رابطه ما با آمریکا هم اتفاق خاصی نخواهد افتاد.

**ایرنا: به نظر شما چه تفاوت هایی بین سخنرانی های احمدی نژاد در سازمان ملل با سخنرانی ها روحانی وجود دارد؟

** زیبا کلام: سخنرانی های احمدی نژاد جز ضرر وزیان برای ایران چیز دیگری نداشت. حرف های کلی که دنیا در مدیریت جهان به مشکل خورده است ، ایران می تواند دنیا را مدیریت کند و نظریه مدیریت جهانی را ارائه می کرد ، دنیا به بن بست رسیده وایران باید این بن بست را بشکند اما روحانی سنجیده تر صحبت کرد. با این حال وقتی روزنامه های اصلاح طلب را چک می کردم دیدم که خیلی برای آقای روحانی دسته گل فرستاده اند که من دلیلش را نمی فهمم. من در بهترین حالت نمره ای که می دهم هیجده، نوزده و بیست نیست.
  • محمد اسماعیل زاده
  • ۰
  • ۰

ماجرای این پرونده جنایی در نیمه شب سوم آذر سال ۱۳۹۴ هنگامی آغاز شد که یکی از مأموران کلانتری سیدی مشهد در تماس با قاضی ویژه قتل عمد، از قتل هولناک مادر و فرزند خردسالش در طبقه چهارم یک مجتمع آپارتمانی واقع در کوچه خاکستری خبر داد. دقایقی بعد، قاضی سیدجواد حسینی (قاضی ویژه قتل عمد در زمان وقوع حادثه) به همراه کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی، پزشک قانونی و عوامل بررسی صحنه جرم، در محل وقوع جنایت حضور یافت و بدین ترتیب، تحقیقات قضائی و پلیسی در این باره آغاز شد. جسد خون آلود زن جوان که با چندین ضربه جسم سخت و لبه دار به قتل رسیده بود، روی رختخواب پهن شده در پذیرایی منزل و کنار دیوار اپن آشپزخانه قرار داشت و دختر ۱۴ ماهه او نیز در حالی کنار مادر و روی تشک کوچکش افتاده بود که بررسی‌های مقدماتی نشان می‌داد وی از طریق انسداد راه تنفسی، خفه شده است.

  • محمد اسماعیل زاده
  • ۰
  • ۰

شاهرودی

شاهرودی 

او پس از پایان درس روزانه امام خمینی به مباحثه و رفع اشکال نزد این استاد می‌پرداخت و تقریرات خود را به ایشان نشان می‌داد. همچنین در پای درس آیت‌الله خویی به بیان برخی اشکالات می‌پرداخت و این مرجع تقلید وقت به پاسخگویی برمی‌آمد تا آنجا که آیت‌الله صدر در کلاس‌های درس خود آن پاسخ‌ها را که «سیدمحمود» به او گفته بود، بیان می‌کرد و مباحثه غیرمستقیم صدر و خویی به واسطه هاشمی‌شاهرودی نقل می‌شد و دیگران از آن مباحثات بهره می‌بردند.

 
جوانی آیت الله هاشمی شاهرودی

شاگرد جوان صدر اندک‌اندک مشهورترین شاگرد او به حساب ‌آمد و رابطه آنان در مقام «پدر و فرزندی» قرار ‌گرفت. هاشمی‌شاهرودی بدون اشاره به خود در این‌باره می‌گوید: «واقعا شاگردان ایشان [آیت‌الله صدر] احساس می‌کردند که ایشان از پدر به آنها نزدیک‌تر و در زندگیشان موثرتر و بر ایشان دلسوزتر است.» بدین‌ترتیب، او به همراه دیگر افراد حلقه هفت- هشت‌نفره شاگردان صدر در آغاز دهه ۵۰ با وجود تفاوت دیدگاه سیاسی صدر - خوئی خواهان اعلام مرجعیت استاد شد.

چرا که صدر پس از فوت آیت‌الله سیدمحسن حکیم، آیت‌الله خوئی را به عنوان مرجع تقلید تایید کرده بود و همه را به ایشان ارجاع می‌داد، اما با گذشت چند سالی فاصله او با آیت‌الله خوئی به دلیل مباحث سیاسی و اجتماعی مبارزاتی زیاد شد. شاهرودی از آن رو که استاد مرجعیت را پذیرفته، اما حاضر به اعلام آن نبود، سعی کرد تا با انجام برخی مقدمات این اقدام را میسر کند. او در این‌باره می‌گوید: «ایشان مثلا اجازه ندادند، حاشیه‌شان را بر منهاج الصالحین در عراق چاپ کنیم. من به لبنان رفته بودم و اولین کتاب تقریرات اصول ایشان را چاپ کردم؛ در سال ۱۳۹۲ هجری‌قمری... [همچنین] اولین حاشیه ایشان بر منهاج‌الصالحین را در انتشارات دارالتعارف [لبنان] که متعلق به آقای عزیزی بود و حالا هم هست، چاپ کردیم.»

به دلیل برخی نگرش‌های سیاسی و تاسیس «حزب الدعوه الاسلامیه» در میان حوزه نجف با گشاده‌رویی با صدر برخورد نمی‌شد و از این‌رو بود که شاگردانی را به محضر استادان حوزه می‌فرستاد و از قبول مرجعیت استنکاف می‌کرد تا حسن نیت خود را به آنان ثابت کند و از دشمن‌تراشی در میان حوزویان دوری گزیند. نگرش‌های سیاسی صدر نه تنها نگاه غالب حوزه را با او همراه نکرد، بلکه شاگردان او هم به محاق دستگیری پیش رفتند. حزب بعث عراق با حمله به حوزه علمیه نجف برخی شاگردان او و همچنین «سیدمحمود هاشمی‌شاهرودی» را بازداشت کرد. اگرچه شاهرودی عضو حزب الدعوه نبود، اما در آن ۴۰ روز در زندان شکنجه شد که آثارش همچنان بر دستانش به یادگار مانده است، تا از مسائل تشکیلاتی این حزب سخن گوید و بازجویی پس دهد.

او پس از آزادی از بازداشت، بار دیگر به محفل استاد بازگشت و تلمذ در محضر او را ادامه داد. البته او در این مدت به نمایندگی از صدر به «کنفرانس بانک اسلامی» در جده رفت که نظرات اقتصادی مطرح‌شده از سوی او مورد توجه مقامات سعودی‌عربستان و سایر نمایندگان کشورهای اسلامی قرار گرفت، همچنین در این سال‌ها که مبارزات ایرانیان در گیرودار کش و قوس پیروزی به سر می‌برد و رهبر این مبارزات پس از مدتی از نجف به «پاریس» نقل مکان کرده بود، صدر هم در اثبات قرابت فامیلی و فکری و همراهی با هم‌لباسان خود نامه‌ای به «نوفل لوشاتو» می‌نویسد و عظمت این انقلاب را می‌ستاید که پس از پیروزی این انقلاب سیدمحمود به همراه هواداران و شاگردان صدر برابر مسجد خضرای آیت‌الله خوئی راهپیمایی‌ای در حمایت از آیت‌الله خمینی و بزرگداشت این انقلاب به راه می‌اندازند که نیروهای امنیتی رژیم بعث به مسبب این راهپیمایی پی می‌برند و در تماسی تهدیدآمیز به منزل آیت‌الله صدر می‌گویند سیدمحمود را بازداشت می‌کنیم. در پی این اتفاق و تهدید هاشمی‌شاهرودی، او به کویت رفت و پس از آن یعنی در اوایل فروردین ۵۸ وارد ایران ‌شد. او پس از ورود به ایران تلاش کرد که استاد خویش را از نجف به ایران بیاورد تا از گزند رژیم صدام‌حسین در امان باشد.

 
آیت الله هاشمی شاهرودی و شهید چمران

اما گویی رهبران جمهوری اسلامی فکر نمی‌کردند که رژیم عراق او را به قتل برساند. به هر حال اگرچه صدر به ایران نیامد، اما همچنان شاگرد در آب و تاب دوری بسر می‌بُرد و از هر امکانی برای ارتباط با استاد دریغ نمی‌کرد. خط تلفن ثابتی همواره میان استاد و شاگرد برقرار بود و خانواده شاهرودی تا قبل از جنگ ایران و عراق چند باری نامه‌رسان این دو بودند. شاهرودی نه‌تنها وکالت عام آیت‌الله صدر در ایران را داشت، بلکه کانال ارتباطی میان رهبر فقید انقلاب و آیت‌الله‌های نجف و به‌ویژه صدر را هم عهده‌دار بود. اگرچه دیگر شاگردان صدر هم در ایران بودند، اما هاشمی‌شاهرودی دیگر به نزدیک‌ترین شاگرد او مبدل شده بود و ترجمه کتاب‌های صدر با اجازه او منتشر می‌شد. این ارتباط به گونه‌ای بود که شاهرودی می‌گوید: «به تنها کسی که ایشان [آیت‌الله صدر به صورت مکتوب و] خطی اجازه اجتهاد دادند، من بودم ولی این را هیچ‌جا مطرح نکردم.» آیت‌الله صدر نیز درباره او گفته بود: «ایشان [هاشمی‌شاهرودی] از مجتهدینی است که اسلام و مسلمین به او چشم دوخته و امید بسته‌اند. از خداوند بزرگ مسئلت دارم، ایشان را که ذخیره‌ای برای شریعت و اسلام است، در پناه خود محفوظ نگه دارد.»

***

فرید مدرسی در وبلاگش نوشت: بدین‌سان بود که شاهرودی قصد اقامت دائم در موطن اصلی خود کرد. چرا که در سالیان دور، جدش که کفاشی حرفه‌اش بود، برای مجاورت با حرم امام حسین(ع) از ایران به کربلا مهاجرت کرد و پسرش سیدعلی - پدر محمود - همچون او در این حرفه مشغول به کار شد. پس از مدتی «سیدعلی» در کنار کفاشی به دروس حوزوی روی آورد و اولین تقریرنویس آن دوره نجف شد و فقه و اصول آیت‌الله خوئی را در قالب دو کتاب «دراسات فی‌الاصول» و «محاضرات فی‌الفقه الجعفری» به رشته تحریر درآورد. سیدعلی حتی یک روز کلاس‌های درس را ترک نکرد و تمامی نظرات آیت‌الله خوئی را تا زمان حیات نگاشت، اگرچه سیدعلی هاشمی‌شاهرودی مرجع تقلید نشده بود و به قول پسرش از علمای «سریع‌الفوت نجف» به حساب می‌آمد، اما مراسم تشییع او به دلیل جایگاهش همچون مراجع تقلید برگزار شد.

سیدعلی در سن ۴۰ سالگی درگذشت؛ زمانی که پسرش سیدمحمود فقط ۸ سال داشت. مادر سیدمحمود نیز از خانواده علمای مشهد - فرزند آیت‌الله سیدعلی مددی موسوی‌قائنی- بود. سیدمحمود در مرداد ۱۳۲۷ در کربلا متولد شد که سه سال بعد به همراه خانواده به نجف رفت. او تحصیل خود را در مدرسه علوی- مدرسه ایرانیان مقیم عراق- آغاز کرد. اما در همان سال تحصیل پدر را از دست داد و به همراه خانواده تحت قیومیت عمویش به بغداد و کاظمین رفتند که پس از اندک زمانی او بار دیگر به نجف بازگشت و دوران دبیرستان را در مدرسه «منتدی النشر» مرحوم مظفر گذراند و اندک‌اندک تحصیل علوم حوزوی را آغاز کرد؛ اما در این میان عموهای او که از تجار بغداد بودند، مخالف جدی تحصیل علوم دینی توسط او بودند. اما سیدمحمود به دلیل روحانی‌بودن پدر و روحانی‌زاده بودن مادر و نیز ترغیب برخی از همسن و سالان طلبه او همچون «شیخ‌عبدالله لنکرانی» به شدت به علوم دینی علاقه‌مند شده بود و حتی در اواخر دبیرستان سعی می‌کرد که در امتحانات حضور نیابد تا به نوعی عموهایش را مجبور به قبول این تصمیم کند.

 
آیت الله هاشمی شاهرودی(سومین نفر از راست) در کنار آیت الله صدر (نفر اول سمت راست)

به هر حال سیدمحمود در ابتدا ادبیات عرب و صرف و نحو را در نزد شیخ‌عبدالله لنکرانی و محمدعلی مدرس‌افغانی آموخت و سپس مکاسب، رسائل، کفایه، لمعه و مختصرالمعانی توسط سیدکاظم حائری، سیدنورالدین اشکوری، سیدعلی شاهرودی، موحداصفهانی، راستی‌کاشانی و خاتم یزدی به او آموزش داده شد. او حدود ۲۰ سال داشت که به درس خارج «سیدمحمدباقر صدر» رفت و پس از هفت - هشت سال مجتهد شد. او پس از ورود به ایران نیز نه در قامت شاگرد، بلکه در جایگاه استاد درس خارج قرار گرفت. چرا که رهبر فقید انقلاب به او گفته بود: «تدریس در حوزه علمیه قم را بر هر چیزی ترجیح بدهید و بررسی مسائل فقهی خصوصا در رابطه با احیای فقه حکومتی استوار بر ادله و استنباط صحیح جواهری را مشغول شوید.» او تا پیش از ریاست قوه قضائیه در قم شاگردانی را گرد خود جمع کرده بود که بعدها نیز همچنان در تهران این محفل برقرار بود که پس از آن، بار دیگر درسش در قم برپا شد.

***

پس از ورود هاشمی‌شاهرودی به ایران، او به همراه برخی از معاونان عراقی و ایرانی‌های رانده‌شده از عراق «مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق» را راه‌اندازی کرد. شاهرودی در مقطع ابتدایی این مجلس به مدت سه‌ماه ریاست این مجلس را بر عهده گرفت و پس از آن ۳۰ ماه سخنگوی این گروه - گروه شیعی اپوزیسیون رژیم صدام - شد. حضور او در مجلس اعلا، رژیم بعثی وقت عراق را به واکنش و برخورد با خانواده او در عراق واداشت؛ به گونه‌ای که سه برادرش «هادی، مصطفی و محسن» بازداشت شدند و محسن، برادر کوچکش در اعترافاتی تلویزیونی در برابر دیدگان عراقی‌ها قرار گرفت و اعلام کرد که: «ما ایرانی و شاهرودی هستیم.» این سخن از آن جهت برای رژیم وقت عراق اهمیت داشت تا اپوزیسیون خود را ایرانی بنامد.

به هر حال شاهرودی تا نیمه دهه ۶۰ در میان مخالفان حکومت صدام‌حسین به فعالیت می‌پرداخت تا برابر شهادت استادش آیت‌الله سیدمحمدباقر صدر توسط این حکومت بی‌تفاوت نگذشته باشد؛ به گونه‌ای که در سال های ۶۲ و ۶۳ چند باری با «اکبر هاشمی رفسنجانی» رئیس مجلس وقت دیدار کرد و گزارش‌هایی مفصل از وضعیت عراق و مهاجران این کشور برای او ارائه کرد. اما اندک‌اندک فعالیت‌های شاهرودی به مباحث علوم فقهی متمرکز شد و در اواخر دهه ۶۰ کرسی ریاست موسسه‌ای تحت عنوان «دایره‌المعارف فقه اسلامی بر مذهب اهل بیت» را از سوی رهبری برعهده گرفت.

آیت‌الله خامنه‌ای در بخشی از حکم خود در دوم بهمن ۶۹ خطاب به شاهرودی می‌نویسند: «جنابعالی را که چهره درخشانی در علم و عمل بوده و به حمدالله از مقام والایی در فقه و علوم مرتبط به آن برخوردارید، برای انجام این اقدام بزرگ، شایسته دانسته، مسوولیت ایجاد و اداره موسسه‌ای برای تهیه دایره‌المعارف را به جنابعالی محول می‌کنم.»

شاهرودی همچنین در بهمن ۷۳ طی حکمی از سوی آیت‌الله خامنه‌ای به عضویت شورای فقهای نگهبان برگزیده شد که تا ۲۳ مرداد ۷۸، همزمان با ریاست او بر قوه قضائیه در این سمت باقی ماند. البته پس از تمام شدن مدت زمان ریات بر قوه قضاییه هم باردیگر به این نهاد رفت. حضور او در این مقام و همچنین تدریس در حوزه علمیه قم و آشنایی با برخی از اعضای جامعه مدرسین باعث شد تا از او جهت عضویت در جامعه مدرسین دعوت شود. فعالیت هاشمی‌شاهرودی با تصویب کمیته ۶ نفره این تشکل به ‌نام‌های آقایان «شرعی، محفوظی، استادی، مسعودی خمینی، راستی‌کاشانی و ابطحی‌کاشانی» در ۱۰ شهریور ۷۴ در جامعه مدرسین آغاز شد. در همین ماه نیز شاهرودی به همراه آقایان «ناصر مکارم‌شیرازی، عباس محفوظی، حسین راستی‌کاشانی، رضا استادی، مرتضی مقتدایی و علی افتخاری» به عنوان اعضای شورای عالی حوزه علمیه قم برای مدت دو سال به مراجع تقلید و رهبری معرفی شد و پس از تایید آنان در این جایگاه قرار گرفت که با آقایان «مسعودی خمینی و راستی‌کاشانی» همسفر شد و در دفتر رهبری، نامه معرفی این ۷ نفر را جهت تنفیذ، تقدیم ایشان کرد. هاشمی‌شاهرودی همچنین با عباس محفوظی در ۲۲ دی ۷۴ برای انتخابات مجلس پنجم از سوی این تشکیلات ماموریت می‌یابد تا با «طه‌هاشمی» کاندیدای نمایندگی مجلس از قم سخن بگوید و نظرات او را به اعضای شورای مرکزی منتقل کند.


هاشمی‌شاهرودی از همان ابتدای حضور همچون عضوی پرسابقه در جامعه مدرسین عرض‌اندام کرد و به فعالیت‌های سیاسی ـ تشکیلاتی پرداخت. توان و رده او به گونه‌ای ارتقا یافته بود که پس از خرداد ۷۶ ماموریتی مهم یافت. در خرداد ۷۶ اعضای جامعه مدرسین به دیدار رهبری رفته بودند و ایشان از آنان خواست که برای حل برخی ضعف‌های تشکیلات در مرامنامه و اساسنامه این تشکیلات تجدیدنظرهایی صورت گیرد. در ابتدای امر کمیته‌ای متشکل از آقایان «محمود هاشمی‌شاهرودی، هادی معرفت، رضا استادی، محسن خرازی و ابراهیم امینی» تشکیل می‌شود تا به سرعت و بدون اتلاف وقت این بازنگری توسط این کمیته پیگیری شود. آیت‌الله خامنه‌ای نیز قول مساعد و همکاری در این‌باره را به اعضای جامعه مدرسین می‌دهند تا در بازنویسی مرامنامه و اساسنامه تلاش کنند که در نهایت محمود هاشمی‌شاهرودی تنها عضو پیگیر این بازنویسی در نظر گرفته شد تا جلساتی را برگزار و این مساله را دنبال کند. او حتی از ۱۰ اردیبهشت ۷۸ تا ۱۹ آذر ۷۹ نایب‌رئیس اول جامعه مدرسین یعنی مرد شماره دوم این تشکیلات شد.

البته فعالیت‌های سیاسی شاهرودی فقط به جلسات جامعه مدرسین محدود نشد، بلکه او در درس خارج فقه و اصول خود گاهی از دنیای سیاست آمیخته به فقه هم حرف و حدیثی ذکر می‌کرد. در سال ۷۶، سخنرانی آیت‌الله منتظری در ۱۳ رجب بازتاب‌هایی را در پی داشت و علمایی در پی پاسخگویی برآمدند. آیت‌الله سیدمحمود هاشمی‌شاهرودی نیز در درس خارج خود در ۲۸ آبان ۷۶ بدون اشاره به نام فرد یا گروهی فقط به بیان پاره‌ای از نظرات خود بسنده کرد. او در جمع شاگردان خود در دفاع از ولایت فقیه گفت: «به مناسبت مسائلی که اخیرا در کشور مطرح شده و بالاخص صحبت‌هایی که متاسفانه در حوزه از سوی دوستان جاهل و ناگاه یا از سوی مغرضان مطرح می‌شود که بعضی از آنها را که من دیدم واقعا خیلی جای تعجب و دارای نکات منفی زیادی است و در حقیقت یک نوع هتاکی است، مخصوصا در شرایط امروز که خیلی حساس است.» او سپس ادامه داد: «بهترین فردی که امروز می‌تواند در جامعه ما این پرچم [ولایت فقیه] را به دست گیرد مقام معظم رهبری است... از هر جهت ایشان ثابت کردند که شایسته‌ترین فرد و صالح‌ترین رهبر برای این جامعه هستند.» شاهرودی همچنین به برخی خاطرات مباحثات فقهی آیت الله خامنه‌ای پرداخت و گفت: «بنده مدت‌هاست در خدمت مقام معظم رهبری در بحث‌های فقهی مفصل و بسیار سختی که در مسائل مستحدثه و محل ابتلای نظام انجام می‌گیرد، حاضر بوده‌ام؛ معمولا در این مسائل مستحدثه فقها هم بحثی را ارائه نداده‌اند، یا کمتر ارائه داده‌اند.»

او از سوی دیگر در این سخنرانی که هیچ‌گاه متن آن در رسانه‌های جمعی منتشر نشده بود، دیدگاه فقهی خود را در مورد رابطه ولایت فقیه و رای مردم بیان و اینگونه از تشکیک در ولایت فقیه از سوی برخی اشاره کرد:

«ولایت فقیه جزئی از ولایت ائمه و دنباله ولایت آنهاست. در اینها نباید کسی تشکیک کند. اگر بنا باشد، امروز ما ولایت فقیه را بکشیم به مساله اینکه ولی فقیه اختیاراتش را از مردم می‌گیرد، از انتخاب می‌گیرد، از کی و کی می‌گیرد؛ این درست نقطه مقابل با تمام آن برنامه اسلامی و استدلال فقهی در مساله ولایت فقیه است، چون اصل ولایت و حاکمیت از آیات و روایات متعددی استفاده می‌شود که این مربوط به خداوند متعال و بعد پیامبر اکرم(ص) و بعد ائمه و بعد من ینصبه‌الائمه علیهم‌السلام است. اینطور نیست که به مردم اختیار داده شده باشد... اصلا مساله شورا به مفهوم امروزی و انتخاب و اختیار ولی امر و سیستم حکومتی براساس انتخاب به معنای دموکراسی، یکی از بدعت‌هایی‌ است که از فرهنگ غرب آمده و از بعضی فرهنگ‌های مخالف شیعه آمده. در مساله ولایت و حاکمیت سیاسی اسلام چنین چیزی در اسلام اصلا نبوده است... حالا کسی بخواهد اصل مترقی ولایت فقیه را که اصلی است منصوب یعنی به شکلی که در فقه ما مطرح است که جزئی از امامت است را به انتخاب برگرداند که مردم هر قدر بخواهند اختیار بدهند و هر قدر بخواهند ندهند هر که را می‌توانند انتخاب کنند و هر که را نخواهند انتخاب نکنند اینکه فاتحه خواندن بر اصل ولایت فقیه است.»

 
شهید صدر و سید محمود هاشمی شاهرودی

این سخنان از سوی آیت‌الله هاشمی‌شاهرودی در زمانی مطرح می‌شد که او در مقام عضو فقهای شورای نگهبان قرار داشت. بدین‌ترتیب جایگاه شاهرودی در دفاع از کیان حکومت هیچ شک و تردیدی نداشت و او نیز بر بیعت خود با آرمان اسلامی و ولایت فقیه همچون پیشینه‌اش پای می‌فشرد. او در این مسیر قرار گرفته بود و در نیمه اول سال ۷۸ به جایگاه قاضی‌القضاتی جمهوری اسلامی رسید. او بر کرسی‌ای تکیه زد که پیش از او عضو دیگر جامعه مدرسین یعنی آیت‌الله «محمد یزدی» نشسته بود. البته او همچنین پیش از حضور در جایگاه قوه قضائیه، در انتخابات خبرگان رهبری در اول آبان ۷۷ از استان خراسان بر کرسی دیگری به نام عضو مجلس خبرگان نشست که امروز هم در دوره چهارم همچنان در این مقام قرار دارد. البته با حضور او در مقام ریاست دستگاه قضایی، درگاه مجمع تشخیص مصلحت نظام و شورای عالی انقلاب فرهنگی نیز به روی او باز و عضویت این دو شورای پرارزش جمهوری اسلامی ایران نیز بر سند افتخارات او افزوده شده بود.


  • محمد اسماعیل زاده
  • ۰
  • ۰

حماسه 9دی

حماسه 9دی

موضوع: فرهنگی

 

مقدمه :

دشمنان نظام با هم دستی نوکران در آستین بزرگ شده ی انقلاب با نقشه ای از پیش تعیین شده و هدفمند در ابتداء امر به دنبال تضعیف و تخریب هدف های انقلاب بر آمدند و بر آن پا فشاری نمودند آنان با تصور خام اینکه مردم ایمانشان ضعیف گشته و از انقلاب و حکومت آن نا امید شده اند دست به هر کاری زدند و گمان بردند که اکثریت این  مردم هم پای آنان خواهند شد . 

آنان دنبال بهانه ای برای اجرای نقشه شان می گشتند که بهترین گزینه پیشروی آنها انتخابات ریاست جمهوری 88 بود. آنان با هدف چه پیروزی و چه شکست برای بر اندازی نظام وارد عرصه انتخابات شدند. شاید عناصر شناخته شده در انتخابات مهره های شاخه های اصلی این فتنه نبوده اند ولی به گونه ای آنان را در عرصه قرار دادند  که شدند مهره ی اصلی صفحه پازل فتنه گران.

فتنه گران گمان کردند در بررسی 30 ساله خود مردم ایران را شناخته اند اما با حرکاتی که به دنبال جمع کردن نیرو دور خود انجام دادند باعث ایجاد بصیرت در مردم شده و همان قدر نیرو های حامی خود را از دست دادند و باز هم متوجه گمراهی خود  نشدند و با اهانت ها ی مکرر به مقدسات همان مردمی که آنان ادعای حمایت از آنها را داشته باعث نابودی خودشان و نقشه پلیدشان گردید.

پیش نیاز موضوع

در راستای  رسیدن به هدف تحقیق یعنی همان عوامل ایجاد کننده حماسه 9 دی لاجرم نیاز می باشد تا به چند سوال  قبل از ورود به آن عرصه پاسخ داده شود ، این سوالات را می توان به سه قسم تقسیم کرد، 1-  مردمی که این حماسه را خلق کردند چگونه مردمی بودند؟ 2- جامعه ای که در آن حماسه رخ داده چگونه جامعه ای بوده ؟ 3- فضای اجتماعی آن مقطع از زمان چگونه فضایی بوده؟

پاسخ سوال شماره ی یک : ملت ایران از دیدگاه امام خمینی(ره): «من با جرأت مدعی هستم که ملت ایران در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسول الله و کوفه و عراق در عهد امیر المؤمنین و حسین بن علی  علیهم السلام  می باشند، آن حجاز که در زمان رسول الله  صلی الله علیه و آله و سلم  مسلمانان نیز اطاعت از ایشان نمی کردند و با بهانه هائی به جبهه نمی رفتند که خداوند تعالی در سوره توبه به آیاتی که آن ها را توبیخ فرموده و وعده عذاب داده است، و آن قدر به ایشان دروغ بستند که به حسب نقل در منبر به آنان نفرین کرد.

 و آن اهل عراق و کوفه که به امیر المؤمنین آن قدر بدرفتاری کردند و از اطاعتش سرباز زدند که شکایات آن حضرت از آنان در کتب نقل شده است. و آن مسلمانان عراق و کوفه که با سید الشهداء  علیه السلام آن کردند که شد و آنان که در شهادت دست آلوده نکردند یا گریختند از معرکه، و یا نشستند تا آن جنایت تاریخ واقع شد.

  اما امروز می بینیم که ملت ایران از قوای مسلح نظامی و انتظامی و سپاه و بسیج تا قوای مردمی از عشایر و داوطلبان در جبهه ها و مردم در پشت جبهه ها با کمال شوق و اشتیاق چه فداکاری ها می کنند و چه حماسه ها می آفرینند و چه کمک های ارزنده می کنند. و این ها همه از عشق و ایمان و سرشار آنان است به خداوند متعال و اسلام و حیات جاویدان در صورتی که نه در محضر رسول الله  صلی الله علیه و آله و سلم  هستند و نه در محضر امام معصوم  صلوات الله علیهم اجمعین  تنها انگیزه آنان ایمان و اطمینان به غیب است. و این رمز موفقیت و پیروزی در ابعاد مختلف است و اسلام باید افتخار کند که چنین فرزندانی  تربیت نموده و ما همه مفتخریم که در چنین عصری و در پیشگاه چنین ملتی می باشیم.»

«ما به پیروی از انبیاء عظام  سلام الله علیهم  از صفر شروع کردیم دعوت های بزرگ آن ها از واحد واحد شروع می شد تا گروه گروه جمع می شدند، آن روزی که ما دعوت بر ضد طاغوت را شروع کردیم صفر بودیم گروه های مسلمین و اقشار ملت ما در اختناق بودند و جرأت نفس کشیدن نداشتند، ما از صفر شروع کردیم و به دعوت اسلامی مردم را خواندیم و این قطره واحد قطره ها شد و قطره ها سیل و سیل دریا، این دریای بزرگ با قدرت ایمان در مقابل تمامی قدرت هابی که بر ضد اسلام و بر ضد انقلاب بودند در هم شکست دعوت اسلامی ما به آن جا رسید که تمام اقشار ملت لبیک گفتند، از دانشگاهی، بازاری،  دهقان، کارگر نظامی، ارتشی به ما پیوستند.»

 «یک ملت ضعیفی که هیچ نداشت در مقابل ابر قدرت ها که همه چیز داشتند و تا دندان مسلح بودند، غلبه کرد برای این که شهادت آرزوی او بود بعضی جوان های از من شهادت را طلب می کردند و مرا قسم می دادند که دعا کن که شهید شویم، زنهایی که جوان هایشان را داده بودند افتخار بر این کردند که شهید داده ایم و آن که یک پسرش مانده بود باز می گفت: این را هم اهدا می کنم. این قدرت ملیت نیست این قدرت ایمان است این قدرت اسلام است . این دست غیبی الهی است. قدرت معنوی ملت این پیروزی را به ما ارزانی داشت.»[1]

پاسخ سوال شماره دو :  این مردم در حکومتی به سر می بردن که در بتن انقلابشان بوده ، انقلابی که با نثار خون جوانانشان برای بدست آوردن هدف های والایی به آن رسیده بودند؛ امام با توجه به طرح حکومت اسلامی، روز غدیر را روزی می دانند که پیامبر تکلیف حکومت را معین و آن را الگویی سیاسی ـ حکومتی برای جهان اسلام تا آخر تعیین فرموده است. این تفکر و عملکرد، صددرصد درست و مفید به حال جامعه و پیشرفت آن در ازمنه و امکنه مختلف بوده است. منتهی از نظر امام آن چیزی که سیاست اسلام را به خطر انداخت. انحراف پیدا نمودن این برنامه در طول تاریخ اسلام و دور شدن و حتی تغییرات 180 درجه ای حکومتهایی که خود را حکومت اسلام معرفی می کرده اند، از آن بوده است.[2] بر همین اساس به رهبری امام  خمینی کبیر و مردم با ایمان ایران زمین آن حکومت اسلامی که بعد از خلافت امیرالمومنین به کج راهه های سلطنت طلبی و ستمگری رفته بود به سر جای خود بازگشت و انقلاب اسلامی با محوریت جمهوری اسلامی ایران در سال 1357 در تاریخ بشریت ثبت شد و این مردم در چنین جامعه ای بسر می بردند.جامعه مردم سالار.

در نظام مردم سالاری دینی خواست و اراده مردم از شأن و منزلت خاصی برخوردار است و باعث پیدایش و استمرار حاکمیت است، اما باید گفت این خواست و اراده از منطقی خاص پیروی می‌کند که به موجب آن، چنین نظامی از نظام‌های لیبرال دموکراسی غرب و نقش مردم در آن‌ها متمایز گردد.
"در نظام اسلامی - یعنی مردم سالاری دینی- مردم انتخاب می‌کنند، تصمیم می‌گیرند و سرنوشت اداره کشور را به وسیله منتخبان خودشان در اختیار دارند؛ اما این خواست و انتخاب و اراده در سایه هدایت الهی، هرگز به بیرون جاده صلاح و فلاح راه نمی‌برد و از صراط مستقیم خارج نمی‌شود. نکته اصلی در مردم سالاری دینی این است."
[3]

پاسخ سوال شماره سه : فضایی که در سال 88 مردم با آن مواجه بودند فضایی پر از غبار فتنه بود فضایی پراز شبهه و شایعه ، خوب است برای تبیین فضای اجتماعی آن تاریخ ، بررسی مختصری در خصوص فتنه نیز داشته باشیم.

بررسی ابعاد فتنه از دیدگاه امیر مؤمنان علی (ع):

فتنه چیست؟

ابتدا باید ببینیم فتنه چیست و به چه فضایی فضای فتنه گفته می شود؟ فتنه به دو معنا در نهج البلاغه آمده، یکی جریانی که حق از باطل مطلقاً روشن نیست یا هر دو طرف سهمی از حق و باطل دارند. این فتنه همان است که در اولین کلمات قصار نهج البلاغه آمده است. « کُن فِی الفِتنَهِ کَابنِ اللَبون، لاَظهرٌ فَیُرکَب و لا ضرعٌ فَیُحلَب» در فتنه مثل شتر دو ساله باش که نه پشتی برای بار بردن و نه پستانی برای شیر دادن دارد. بسیاری از دعواهای ناسیونالیستی که در شهر ها است و بسیاری از دعواهای خانوادگی در این حوزه قابل ارزیابی است و هیچ طرفی نمی تواند بگوید که صد در صدحق است یا صد در صد باطل است. اینجا باید بی طرف بود. و با شعارهای جذّاب چهره خود را پوشیده نگه می دارد

 معرفی فتنه سازان   

 عوامل فتنه و زمینه سازان فتنه چه کسانی اند؟

خطبه 50 نهج البلاغه؛ فتنه و فتنه گران را اینگونه معرفی کرده است:

همانا آغاز پدید آمدن فتنه ها، پیروی خواهش های نفسانی است. بدعت هایی در احکام آسمانی، بدعت هایی که کتاب خدا آن را نمی پذیرد و گروهی از گروه دیگر یاری خواهند تا بر خلاف دین خدا، اجرای آن را بر عهده گیرند. پس اگر باطل با حق در نیامیزد حقیقت جو آن را شناخت و اگر حق به واسطه باطل پوشیده نشود برای دشمنان دیگر مجال طعنه زدن باقی نمی ماند. لیکن اندکی از حق و باطل به هم می آمیزد، آنگاه شیطان فرصت می یابد و حیلت خواهد نمود تا بر دوستان خود چیره شود و از راهشان منحرف نماید. اما آنان که لطف حق را در یافته باشند، نجات یابند و راه حق را برخواهند گزید. ( ترجمه سید جعفر شهیدی)

بنابراین مطابق آنچه حضرت در این خطبه فرموده اند آغاز فتنه ها هواها، هوس ها و خود محوری هاست. فتنه گرها خود محورها هستند. خدا محور فتنه گر نیست. آن کس که خدا محور است، حق گرا ست ولی آن کس که در پی « من » هست و می خواهد « من » را بر مسند بنشاند نه مکتب را، او فتنه گری می کند.[4]

با پاسخ دادن به این سوالات می توان گفت عملاً وارد بحث اصلی این مقاله شده ایم . در ادامه به بررسی علل و زمینه وقوع حماس 9 دی خواهیم پرداخت.

 

 

 

علل و زمینه وقوع حماس 9 دی

در این تحقیق به دونبال دو محور هستیم اول علت  اینکه مردم حماس 9 دی را آفریدند چه بود؟ دوم چه حرکت هایی و چ زمینه ای برای خلق این حماسه ایجاد گردید؟

علت های مهم واصلی ای که 9 دی به عنوان یک حماسه بی نظیر در تاریخ ایران اعلام گردید را می توان در موارد ذیل جستجو کرد.

علل وقوع حماسه 9 دی

1-                   اراده خداوند متعال و ایمان به توفیق الهی را عامل اصلی هدایت قلب‌ها و دل‌های ملت ایران برای حضور در عرصه‌های مختلف برشمردند.[5]

2-                  بدست آوردن بصیرت بی نظیر مردم در فضای پر از فتنه ی سال 88 که با سیر این مراحل ذیل به آن دست پیدا کردند .

 خود آگاهی با توجه به فطرت

  میدانیم که در فرهنگ اسلامی و سخن معصومان شناخت خود به عنوان بهترین و پر فایده ترین شناخت ها معرفی شده و نزدیک ترین راه برای شناخت خداوند تلقی می شود. البته منظور از خود آگاهی در اینجا ( معرفت نفس )، آن هم به صورت کامل و جامع و عمیق نیست بلکه شناخت اجمالی از خود فطری انسان و ویزگی هایی که هرانسانی فط تا حائز آن باشد نیز کفایت می کند. به عبارت دیگر بدانیم  گرایش به نیکی  ،زیبایی،حق و حقیقت ، ومحبت در یک کلمه  ،جلوهای کمال الهی  در انسان وجود دارد. و مصداق های غیر واقعی هر یک از اینها را  از مصداق های حقیقیشان بشناسیم.

زمان آگاهی با نگاه به آینده  

یعنی زمان شناسی و موقعیت سنجی و آگاهی از مقتضیات زمانی که در آن زندگی می کنیم.یعنی در حصار گذشته محصور نبودن و در زندان حال گرفتار نشدن. و به آینده نظر کردن یعنی برسنن حاکم بر تاریخ واقف بودن و توانایی تطبیق امروز با گذشته و وقایع امروزین با وقایع مشابه تاریخی را داشتن،برای استخراج درسها و عبرتهای زمانه به منظور ساختن آینده رمشن. و چه آینده ای روشن تر از جهان پس از ظهور حضرت ولی عصر (عج) اصولا جلوه های مهم تمایز تشیع با همه ادیان و مذاهب دیگر همین آینده نگری و تعیین مسئولیت شیعه منتظر برای سهم داشتن در ساختن آینده است. و بخش عمده ای از روایات و احادیث آخر الزمانی  که علایم آخر الزمان و ظهور را بیان داشته اند. و در حقیقت برای منتظران وظیفه و نقش تعیین کرده اند هم به همین خاطر است.راستی هیچ به نشانه های آخرالزمان و علائم غیر حتمی ظهور و تطابق عجیب آنها با زمان حاضر توجه کرده اید.

 جامعه آگاهی  با نگرش جهانی

به طور خلاصه یعنی شناخت گرایش ها نگرش ها وارزشها و ضد ارزش های حاکم جامعه ای  که در آن زندگی می کنیم ، آن هم بدون هیچ تعصبی.سپس شناخت جامعه رقیب همراه با وقایع نگری و درک ضعف ها و قوت ها و تهدید ها و فرصت های جامعه خود و رقیب  علاوه بر این درک کلی  شرایط حاکم بر جامعه  بین المللی  و نگاه جوامع دیگر  به جامعه اسلامی ایرانی ما و عوامل مهم هویت بخش زندگی ما از دیگر فاکتور های لازم این بخش است .قدم بعدی در این رابطه  درک هویت جمعی خود و نقش و جایگاه خود  به عنوان یک فردی از یک جمع و جزئی از یک کل  منسجم برای رسیدن به جامعه آرمانی و آرمان شهر اسلامی می باشد.

فرقان : فرقان یعنی قدرت تشخیص تشخیص خوب از بد حق از باطل ،راه از چاه  هدایت از ضلالت و روشنایی از تاریکی. فرقان همان است که خداوند در قرآن می فرماید و« من یتق اله ،یجعل له فرقانا»  یعنی چنین قدرت تشخیصی حاصل تقوای الهی ،دوری از گناهان و هوای نفس  و جاذبه های دنیایی است.

 اگر کسی خود آگاهی داشته باشد زمان آگاه و جامعه هم آگاه باشد اما تقوا نداشته باشد. نمی تواند انسان بصیری باشد. و سر انجام در کوران فتنه های دوران  حتی اگر تشخیص هم درست باشد در انتخاب دچار گمراهی خواهد شد.

  • محمد اسماعیل زاده