مرگ غریب و جدایی
گفتم نیا به خونمون تنها می ترسی تو شبا صبحا بیا به دیدنم سوار بر بال صبا اوله شبها که میشه تو خونه ی من مهمونه میاد تو خوابم میشینه تا صبح فردا می مونه از آخرین دیدارمون گذشته روزای بی شمار چه تلخ گشته زندگی زخم دلم از نیش مار همیشه می نالم از این دردی که داره تنهایی تحملش چقد سخته مرگ غریب و جدایی من اونو از خدا می خوام وقت دعا ، راز و نیاز خدا میگه از دل بخون به خاطرش هر روز نماز ولی شیطون بهم گفته اونکه میخواستی دیگه مرد هی